یدفه سرم گیج رفت و سیاهی
یدفه سرم گیج رفت و سیاهی
ویو کوک
ات رو دیدم که از دین من هایون باهم شوکه شد دیدم حالش بد شد داشت بیهوش میشد
خواستم برم کمکش کنم که هایون دستم رو کشید دستشو پس زدم که دیدم یونگی ات رو گرفته
اعصابم خیلی خورد شد
هایون = نگران ات نباش داداشم اونو گرفت
کوک = داداشت یونگیه؟
هایون = آره
کوک = لعنتی
ویو یونگی
من هنوز عاشق ات هستم وارد مهمونی هایون شدم که دیرم ات داره بیهوش میشه و میوفته رفتم برآید استایل بغلش کردم و بردمش تو اتاقم رفتم کنار و بغلش کردم و خوابیدم پیشش
ویو ات
با حس سر دردی بیدار شدم و دیدم یونگی بغلم کرده و خوابه وای خدا چقدر شبیه پیشی بود خواستم ازش جدایم که محکم تر برام کرد و گفت = عاشقتم ات
شکه شدم اینجا چخبره اون از کوک و اینم از یونگی
یونگی کراشم بود ولی بهش نگفته بودم
یونگی = تو چی ؟
ات = اره منم عاشقتم
وقتی یاد کوک افتادم کا با اون دختره بود برای تلافی منم به یونگی گفتم که عاشقشم...
ویو کوک
ات رو دیدم که از دین من هایون باهم شوکه شد دیدم حالش بد شد داشت بیهوش میشد
خواستم برم کمکش کنم که هایون دستم رو کشید دستشو پس زدم که دیدم یونگی ات رو گرفته
اعصابم خیلی خورد شد
هایون = نگران ات نباش داداشم اونو گرفت
کوک = داداشت یونگیه؟
هایون = آره
کوک = لعنتی
ویو یونگی
من هنوز عاشق ات هستم وارد مهمونی هایون شدم که دیرم ات داره بیهوش میشه و میوفته رفتم برآید استایل بغلش کردم و بردمش تو اتاقم رفتم کنار و بغلش کردم و خوابیدم پیشش
ویو ات
با حس سر دردی بیدار شدم و دیدم یونگی بغلم کرده و خوابه وای خدا چقدر شبیه پیشی بود خواستم ازش جدایم که محکم تر برام کرد و گفت = عاشقتم ات
شکه شدم اینجا چخبره اون از کوک و اینم از یونگی
یونگی کراشم بود ولی بهش نگفته بودم
یونگی = تو چی ؟
ات = اره منم عاشقتم
وقتی یاد کوک افتادم کا با اون دختره بود برای تلافی منم به یونگی گفتم که عاشقشم...
۴.۳k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.