( من عاشق یک روانی شدم ) پارت ۱۹
( رفتیم آرایشگاه و تهیونگ مجبورم کرد برم توی اتاق در رو قفل کرد و خواستیم یکم حرف بزنیم )
تهیونگ : واقعاً از من میترسی ؟ نترس عزیزم 🥺ترس نداره من دستام سرده چون دستای گرم تو توش نیس 🥺🥲❤️🩹
من : تهیونگ باید بری پیش روانشناس
( که حالت تهوع گرفتم و رفتم دستشویی بالا آوردم حامله بودم و رفتم آزمایش دادم دو روز گذشت محیا و جیمین هم رفتن خونه ی خودشونو گرفتن اون شب پدرم من و تهیونگو دزدید و یه چاقو کرد تو شکمم و انقد شوک الکتریکی به من و تهیونگ وارد کرده بود دیگه پاهامو حس نمیکردم تهیونگ نمیدونست چاقو خوردم و بخاطر شوک الکتریکی بیهوش بود محیا و جیمین اومدن نجاتمون بدن )
محیا : تینا حالت خوبه ؟ چیشد یهو ؟
جیمین : حالت خوبه ؟ تینا تهیونگ چرا بیهوشه
من : بخاطر شوک الکتریکیه 🥲❤️🩹 من پاهامو نمیتونم حس کنم
تهیونگ : واقعاً از من میترسی ؟ نترس عزیزم 🥺ترس نداره من دستام سرده چون دستای گرم تو توش نیس 🥺🥲❤️🩹
من : تهیونگ باید بری پیش روانشناس
( که حالت تهوع گرفتم و رفتم دستشویی بالا آوردم حامله بودم و رفتم آزمایش دادم دو روز گذشت محیا و جیمین هم رفتن خونه ی خودشونو گرفتن اون شب پدرم من و تهیونگو دزدید و یه چاقو کرد تو شکمم و انقد شوک الکتریکی به من و تهیونگ وارد کرده بود دیگه پاهامو حس نمیکردم تهیونگ نمیدونست چاقو خوردم و بخاطر شوک الکتریکی بیهوش بود محیا و جیمین اومدن نجاتمون بدن )
محیا : تینا حالت خوبه ؟ چیشد یهو ؟
جیمین : حالت خوبه ؟ تینا تهیونگ چرا بیهوشه
من : بخاطر شوک الکتریکیه 🥲❤️🩹 من پاهامو نمیتونم حس کنم
۹.۰k
۰۶ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.