خانواده ی من
خانواده ی من
پارت ۲۰💎
آسدور : راست میگه
یاستول : چی میگی ؟
آسدور : میگم راست میگه سوسعم ازم خوشش میاد جانر
بورجو زد تو پیشونیش
*اوزان پشت سر آسدور بود وقتی اینو گفت*
اوزان : آسدور تو الان چی گفتی ؟
آسدور : اوففففف تو هم که عین اوستا محمود همه جا پیدات میشه . آخه الان باید میومدی؟
اوزان :بابوررررر پسر بیا اینجاااا
بورجو : یه کلمه حرف بزنی میگم دیشب چیکار کردی. بلند هم داد میزنمو میگم. قشنگ آبرو شرفت جلوی کل مدرسه علی الخصوص جیدا جونت میره . حالا انتخاب با خودته
بابور : چیه داد میزنی آبرومونو بردی . بنال ببینم چی میخوای بگی
اوزان : هیچی
بابور : هیچی ؟
اوزان : هیچی دیگه واسه چی اینجوری میکنی
بابور : پسر تو دو سه تا از تخته هات جا به جا شده
اوزان : برو بابا
بابور : آسدور ، آیبر کجاست؟
آسدور : رفت سرویس
بابور : آها، منم از اون شکلات هایی که آیبر خورد میخوام میرم بردارم
آسدور با داد : نه
بابور : چی ؟
آسدور: میگم نمیتونی برداری
بابور : چرا ؟
آسدور : چونکه .... منو آیبر همشو خوردیم
بابور : دختر مگه گرازید؟
آسدور : خوردیم دیگه
بابور : عیب نداره حتما جاشو پر کردن*بلافاصله رفت*
آسدور : آیبر نابود شد بخدا
بورجو : زنگ بزن بهش
آسدور : باشه
*مشترک گرامی موجودی حساب شما برای برقراری تماس کافی نمیباشد...*
آسدور : لعنتی اعتبارم تموم شد
سوسعم : کیفم کو؟من بزنم
یاستول :نمیدونم زود باشید یه کاری کنید
بورجو : تو بزن یاستول
یاستول : باشه
سرکان: منم عاشق دلمه ام
آیبر : باید روش رب انار بزنی و بخوری . اینقدر خوب میشه که نمیدونی
سرکان : اوفففف . دختر تو فکر کنم نیمه ی گمشدمی
آیبر :هااااا؟، وایسا گوشیم زنگ میخوره ، الو
یاستول : آیبر اگه سرکان پیشته بفرستش بره چون بابور داره میاد الانه که بیچاره شی
آیبر : باشه باشه مرسی که گفتی
سرکان : چیشد؟
آیبر : سرکان داره میاد چیز یعنی بابور داره میاد برو یه جایی قایم شو زود باش
سرکان : کجا برم من؟
آیبر : نمیدونم زود باش
بابور با عصبانیت زیاد: پسر تو کنار خواهر من چیکار داری ؟ مرتیکه منو نگاه کن به ما حسابی با اون رفیقت گیر دادید ، پا رو دممون گذاشتین که البته جوابتونو گرفتید دیدید زورتون نمیرسه گیر دادید به خواهرامون؟ ببین اینا همه خانواده ی منن دیگه دور و بر خواهرام نبینمت . گرفتی چی گفتم؟
سرکان: ببین من قصدم اذیت کردن آیبر نبود . بعدم ما دیگه نمیخوایم با شماها دعوا کنیم تو هم درست حرف بزن ما اونقدر عوضی نیستیم که گیر بدیم به دخترا
بابور : قصدت واسم مهم نیست . اگه نمیخوای دعوا کنیم پس سمتمون نیا کاری به کار هم نداشته باشیم دعوا نمیشه .
سرکان : من از آیبر خوشم میاد
*بابور با مشت زد تو صورت سرکان*
بابور همینطور که یقه ی سرکانو گرفته بود و افتاده بود روش : کثافت...
پارت ۲۰💎
آسدور : راست میگه
یاستول : چی میگی ؟
آسدور : میگم راست میگه سوسعم ازم خوشش میاد جانر
بورجو زد تو پیشونیش
*اوزان پشت سر آسدور بود وقتی اینو گفت*
اوزان : آسدور تو الان چی گفتی ؟
آسدور : اوففففف تو هم که عین اوستا محمود همه جا پیدات میشه . آخه الان باید میومدی؟
اوزان :بابوررررر پسر بیا اینجاااا
بورجو : یه کلمه حرف بزنی میگم دیشب چیکار کردی. بلند هم داد میزنمو میگم. قشنگ آبرو شرفت جلوی کل مدرسه علی الخصوص جیدا جونت میره . حالا انتخاب با خودته
بابور : چیه داد میزنی آبرومونو بردی . بنال ببینم چی میخوای بگی
اوزان : هیچی
بابور : هیچی ؟
اوزان : هیچی دیگه واسه چی اینجوری میکنی
بابور : پسر تو دو سه تا از تخته هات جا به جا شده
اوزان : برو بابا
بابور : آسدور ، آیبر کجاست؟
آسدور : رفت سرویس
بابور : آها، منم از اون شکلات هایی که آیبر خورد میخوام میرم بردارم
آسدور با داد : نه
بابور : چی ؟
آسدور: میگم نمیتونی برداری
بابور : چرا ؟
آسدور : چونکه .... منو آیبر همشو خوردیم
بابور : دختر مگه گرازید؟
آسدور : خوردیم دیگه
بابور : عیب نداره حتما جاشو پر کردن*بلافاصله رفت*
آسدور : آیبر نابود شد بخدا
بورجو : زنگ بزن بهش
آسدور : باشه
*مشترک گرامی موجودی حساب شما برای برقراری تماس کافی نمیباشد...*
آسدور : لعنتی اعتبارم تموم شد
سوسعم : کیفم کو؟من بزنم
یاستول :نمیدونم زود باشید یه کاری کنید
بورجو : تو بزن یاستول
یاستول : باشه
سرکان: منم عاشق دلمه ام
آیبر : باید روش رب انار بزنی و بخوری . اینقدر خوب میشه که نمیدونی
سرکان : اوفففف . دختر تو فکر کنم نیمه ی گمشدمی
آیبر :هااااا؟، وایسا گوشیم زنگ میخوره ، الو
یاستول : آیبر اگه سرکان پیشته بفرستش بره چون بابور داره میاد الانه که بیچاره شی
آیبر : باشه باشه مرسی که گفتی
سرکان : چیشد؟
آیبر : سرکان داره میاد چیز یعنی بابور داره میاد برو یه جایی قایم شو زود باش
سرکان : کجا برم من؟
آیبر : نمیدونم زود باش
بابور با عصبانیت زیاد: پسر تو کنار خواهر من چیکار داری ؟ مرتیکه منو نگاه کن به ما حسابی با اون رفیقت گیر دادید ، پا رو دممون گذاشتین که البته جوابتونو گرفتید دیدید زورتون نمیرسه گیر دادید به خواهرامون؟ ببین اینا همه خانواده ی منن دیگه دور و بر خواهرام نبینمت . گرفتی چی گفتم؟
سرکان: ببین من قصدم اذیت کردن آیبر نبود . بعدم ما دیگه نمیخوایم با شماها دعوا کنیم تو هم درست حرف بزن ما اونقدر عوضی نیستیم که گیر بدیم به دخترا
بابور : قصدت واسم مهم نیست . اگه نمیخوای دعوا کنیم پس سمتمون نیا کاری به کار هم نداشته باشیم دعوا نمیشه .
سرکان : من از آیبر خوشم میاد
*بابور با مشت زد تو صورت سرکان*
بابور همینطور که یقه ی سرکانو گرفته بود و افتاده بود روش : کثافت...
۲.۹k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.