کینه ایی🎧
کینه ایی🎧
Part:⁸⁴
شب:
دیانا:
از خواب بلند شدم
هنوز تو گیج گیجی بودم که بابام مزده یا خواب دیدم
ولی واقعیت بود!
رفتم پایین که پانیذو نیکا بودن پایین
داشتن تخمه میخوردنو فیلم میدیدن
سعی کردم خودمو خوشحال نشون بدم چون واسه بچم خوب نیست
رفتم کنارشون نشستم که سلام کردم که جواب سلاممو دادن
_جی میبینید
_هیچی این سریال جدیده رو میگن خیلی قشنگه تازه شروع شده بشین ببینیم
منم کنارشون نشستمو باهم ننگاه کردیم
....................
حدود یک ساعت میشد که داشتیم میدیدیم
که بلاخره فیلمه تمام شد
_اههه کمرم گرفت پانیذ
پانیذ:چرا
_از بص یکجور نشستم فیلمش یک ساعته بود
پاتیذ:اره ولی خیلی قشنگ بود نبود؟؟
_چرا خیلی جالب بود
بعد از جامون بلند شدیم
رفتیم تو اشپز خونه و خونه رو به گمک هم جم کردیم
که پسرا اومدن پایین
نیکا:واقعاااا خسته نباشید
متین:سلامت باشی
نیکا:متینننن دارم متلک میندازماااا
متین:میخاستی نندازی
نیکا:هوففففففففف منگل
متین:منگل عمته
نیکا:هوییییی هوشت هستی چی میگی
متین:عیییی چتههه چزا میزنی سرم درد گرفت
ارسلان:خودااااااا چقدر خوابمم میادددد
محراب:چرا من اتقدر تنم میخاره
نیکا:چقدر غر میزنید،دیانا تو برو بشین ما خودمون میکنیم
_عنوز شکمم گنده شده که تنبلی کنم که
ارسلان:راست میگه بابا بیا بشین
پانیذ:برو دیگه دیانا نیا تو اشپز خونه
_باشه
رفتم کنار ارسلان نشستم یکم بغلم کردو بوسم کرد
یکم سرمو کردم تو گوشیم که نیکا چنتا شربت اورد با کنارش چنتا شیرینی
.........................................
دیر شد شرمنده
Part:⁸⁴
شب:
دیانا:
از خواب بلند شدم
هنوز تو گیج گیجی بودم که بابام مزده یا خواب دیدم
ولی واقعیت بود!
رفتم پایین که پانیذو نیکا بودن پایین
داشتن تخمه میخوردنو فیلم میدیدن
سعی کردم خودمو خوشحال نشون بدم چون واسه بچم خوب نیست
رفتم کنارشون نشستم که سلام کردم که جواب سلاممو دادن
_جی میبینید
_هیچی این سریال جدیده رو میگن خیلی قشنگه تازه شروع شده بشین ببینیم
منم کنارشون نشستمو باهم ننگاه کردیم
....................
حدود یک ساعت میشد که داشتیم میدیدیم
که بلاخره فیلمه تمام شد
_اههه کمرم گرفت پانیذ
پانیذ:چرا
_از بص یکجور نشستم فیلمش یک ساعته بود
پاتیذ:اره ولی خیلی قشنگ بود نبود؟؟
_چرا خیلی جالب بود
بعد از جامون بلند شدیم
رفتیم تو اشپز خونه و خونه رو به گمک هم جم کردیم
که پسرا اومدن پایین
نیکا:واقعاااا خسته نباشید
متین:سلامت باشی
نیکا:متینننن دارم متلک میندازماااا
متین:میخاستی نندازی
نیکا:هوففففففففف منگل
متین:منگل عمته
نیکا:هوییییی هوشت هستی چی میگی
متین:عیییی چتههه چزا میزنی سرم درد گرفت
ارسلان:خودااااااا چقدر خوابمم میادددد
محراب:چرا من اتقدر تنم میخاره
نیکا:چقدر غر میزنید،دیانا تو برو بشین ما خودمون میکنیم
_عنوز شکمم گنده شده که تنبلی کنم که
ارسلان:راست میگه بابا بیا بشین
پانیذ:برو دیگه دیانا نیا تو اشپز خونه
_باشه
رفتم کنار ارسلان نشستم یکم بغلم کردو بوسم کرد
یکم سرمو کردم تو گوشیم که نیکا چنتا شربت اورد با کنارش چنتا شیرینی
.........................................
دیر شد شرمنده
۵.۰k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.