عاشق پسر عموم شدم پارت 41

+ممنون ولی دختر من از همه زیبا تره
٪اوکی اوکی حالا ....مادر دختر هر کدوم برا خودشون خیلی زیبان(خنده و دستشو به نشونه تسلیم بالا آورد)
+مرسی(خنده)

(یک هفته بعد)

+بخواب مامانی چرا نمی‌خوابی
(بچه هی گریه میکرد)
(تق تق صدای در)
٪ا.ت کمک میخوای؟؟
+نه ممنون
٪بیا بچه رو بده من تو بخواب خسته ای(بچه رو گرفت)
+ممنون جان اینم شیشه شیرش لطفاً بهش بده
٪باشه برو دیگه برو بخواب(ها دادن ا.ت و در اتاق رو بست)
٪اوخی جیا کوچولو بیا باهم بخوابیم (تکان دادن بچه)
٪(بعد نیم ساعت شیر دادن و تموم دادن بچه خوابش برد و جان اونو گزاشتم تو گهوارش و اومد بیرون یه سر به اتاق ا.ت زد ا.ت غرق خواب بود تصمیم گرفت بره یکم سوپ برای ا.ت درست کنه تا خسته گیش در بره مشغول پخت غذا شد و بعد درست کردن اونو توی ظرف ریخت که ا.ت پست سرش ظاهر شد)
٪(عین بلندی کشید) دختر چرا اینقدر بی صدا اومدی زهرم ترکید
+(خنده) ببخشید من نمی‌دونستم اینقدر ترسویی
٪هی من ترسو نیستم(اخم ساختگی)
+آره بابا تو خیلی خانی(خنده)
٪معاومه(خنده)
٪چرا اینقدر زود بیدار شدی
+دو ساعتها خوابیدن
٪یعنی دوساعته من دارم غزا میپزم
+(خنده ) آره حالا چی پختی کشنده که نیست
٪هی من دست پختم خیلیم خوبه (اخم)
+حالا بیار ببینم چه کردی
٪بیا
+(همون موقع صدای گریه جیا اومد خواست بلند سه که جان گفت)
٪تو غذاتو بخور من میرم میارمش
+ممنون جان
٪خواهش
............
*خلاصه پارت قبل 40تو کامنت ها*