وانشات کوکی پارت ۱۶
+ایشش حال خوبه تو دانشگاه محل سگ به هیشکی نمیده..هر هر
کر کر
به هیکلش نگاه میکردم...قد بلندشو شونه های پهنش... بازوهای
ورزیده و رونایی که به نظر عضله ای میومدن...محکم تو سرم
زدمو سرمو تکون دادم تا افکار پلیدمو کنار بزنم...اولین بارم بود
که داشتم یه سرو انالیز میکردم
تهیونگ :چیزی شده؟
+ته ته..نه هیچی نیست!
*ته ته؟
+اره.. تو نگاه اول خیلی شرور به نظر میای ...اما تو واقعا میوتو
بامزه ای!
یهو یه تای ابروشو بال دادو قیافه جدی گرفت...صدای کلفتشو
کلفتر کردو گفت:حتی الن؟
+اوهههه
باهمدیگه خندیدیم که فکر کنم صداش به گوش جونگ کوک رسیدو
برگشت...خندمو خوردم که تهیونگ دستشو دور گردنم انداختو به
جونگ کوک گفت: این خیلی باحاله
دستشو کرد تو موهامو بهم ریختشون
+ته ته!
جیمین:هی برو پیش همگروهیای خودت...من تو گروه اینام!
تقریبا یک ساعتی میشد که مسابقه شروع شده بودو همه داشتن فقط
میگشتن ولی حیف که هیچ کدوم چشم نداشتنو از کنار کارتا و
پرچما رد میشدن...پشت سر اونا میرفتمو کارتا و پرچمارو
برمیداشتم...جیمینم مثل من تیز بودو زود پیداشون میکرد ...
+جیمین شی...من12تا کارتو پرچم دارم
*من8تا برداشتم...همشون گیجن میبینن که!
خندیدم به حرفش...یهو با ضربه ای که از پشت بهم خورد روی
زمین افتادمو گونه و پیشونیم بدجوری سوخت...دستمو روشون
کشیدمو متوجه خون روی زخمام شدم
+هیییی چته نمیبینی جلوتو؟
بیون یانگ: عزیزممم ببخشید باید بیشتر حواسم باشه !اینو گفتو با
اون دوستای چلمنش رفت
جیمین سریع اومد طرفم:زخمی شدی !میخوای ادامه ندی؟
+نه باید کارت جمع کنم...
دستمو توی کیف کارتام بردمو با خالی بودنش گریم گرفت:مرتیکه
عوضی کارتامو دزدید....
جیمین کارتایی که داشتو طرفم گرفت:بیا نصف نصف
+جیمینا تو خیلی مهربونی...ولی اون....
*کی؟
+هیچی
جونگ کوکو دیدم که با همگروهیاش از کنارمون رد شد... نگاهش
تغییر کرد اما دوباره همون رنگ بی تفاوتیو به خودش گرفت....
پسره خر...حتی وقتی دید زخمی شدمم پیشم نیومد...قیافم ناله شد
+اخه چرا باید نگران من باشه!
*پاشو بریم...
طولی نکشیدکه
باز کارت جمع کردم... با جیمین نزدیک ابشار بودیم که یهو پام لیز
خوردو اگه جیمین دستمو نمیگرفت رسما توی اب به اون عمیقی
خفه میشدم...
جیمین که ازم فاصله گرفته بود با صدای بلندی گفت: بیا اینجا پر از
پرچمه
با همون صدا داد زدم
+الن میام
ادامه داره.....
کر کر
به هیکلش نگاه میکردم...قد بلندشو شونه های پهنش... بازوهای
ورزیده و رونایی که به نظر عضله ای میومدن...محکم تو سرم
زدمو سرمو تکون دادم تا افکار پلیدمو کنار بزنم...اولین بارم بود
که داشتم یه سرو انالیز میکردم
تهیونگ :چیزی شده؟
+ته ته..نه هیچی نیست!
*ته ته؟
+اره.. تو نگاه اول خیلی شرور به نظر میای ...اما تو واقعا میوتو
بامزه ای!
یهو یه تای ابروشو بال دادو قیافه جدی گرفت...صدای کلفتشو
کلفتر کردو گفت:حتی الن؟
+اوهههه
باهمدیگه خندیدیم که فکر کنم صداش به گوش جونگ کوک رسیدو
برگشت...خندمو خوردم که تهیونگ دستشو دور گردنم انداختو به
جونگ کوک گفت: این خیلی باحاله
دستشو کرد تو موهامو بهم ریختشون
+ته ته!
جیمین:هی برو پیش همگروهیای خودت...من تو گروه اینام!
تقریبا یک ساعتی میشد که مسابقه شروع شده بودو همه داشتن فقط
میگشتن ولی حیف که هیچ کدوم چشم نداشتنو از کنار کارتا و
پرچما رد میشدن...پشت سر اونا میرفتمو کارتا و پرچمارو
برمیداشتم...جیمینم مثل من تیز بودو زود پیداشون میکرد ...
+جیمین شی...من12تا کارتو پرچم دارم
*من8تا برداشتم...همشون گیجن میبینن که!
خندیدم به حرفش...یهو با ضربه ای که از پشت بهم خورد روی
زمین افتادمو گونه و پیشونیم بدجوری سوخت...دستمو روشون
کشیدمو متوجه خون روی زخمام شدم
+هیییی چته نمیبینی جلوتو؟
بیون یانگ: عزیزممم ببخشید باید بیشتر حواسم باشه !اینو گفتو با
اون دوستای چلمنش رفت
جیمین سریع اومد طرفم:زخمی شدی !میخوای ادامه ندی؟
+نه باید کارت جمع کنم...
دستمو توی کیف کارتام بردمو با خالی بودنش گریم گرفت:مرتیکه
عوضی کارتامو دزدید....
جیمین کارتایی که داشتو طرفم گرفت:بیا نصف نصف
+جیمینا تو خیلی مهربونی...ولی اون....
*کی؟
+هیچی
جونگ کوکو دیدم که با همگروهیاش از کنارمون رد شد... نگاهش
تغییر کرد اما دوباره همون رنگ بی تفاوتیو به خودش گرفت....
پسره خر...حتی وقتی دید زخمی شدمم پیشم نیومد...قیافم ناله شد
+اخه چرا باید نگران من باشه!
*پاشو بریم...
طولی نکشیدکه
باز کارت جمع کردم... با جیمین نزدیک ابشار بودیم که یهو پام لیز
خوردو اگه جیمین دستمو نمیگرفت رسما توی اب به اون عمیقی
خفه میشدم...
جیمین که ازم فاصله گرفته بود با صدای بلندی گفت: بیا اینجا پر از
پرچمه
با همون صدا داد زدم
+الن میام
ادامه داره.....
۴۱.۱k
۰۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.