Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
(شب)
نشسته بودم با گوشی ور میرفتم کامیارهم همنطور، نشسته بودیم ک صدای زنگ خونه امد رفتم ورداشتم دیدم مامان کامیار در وا کردم،امد
دریا: سلام مامانی خبی؟
زنعمو: سلام دریا خانوم
امد بغلم کرد و ماچم کرد، کامیارهم امد، نشستیم چای ریختم
زنعمو: بشین یک ساعت امدم خودتون ببینم
کامیار: شما ک دیر دیر میاین زود هم میرین
زنعمو: ما داریم میریم خارج دبی
دریا: براچی؟
زنعمو: برای کار مرتضی
کامیار: برای همیشه؟
زنعمو: اره
دریا: ولی من دلم براتون تنگ میشه
زنعمو: منم دلم براتون تنگ میشه الانم نباید برم با این شرایط تو
دریا: میدونید مگه؟
زنعمو:اره مامانت گفت ناراحت شدم ک بهم نگفتین
دریا: تروخدا ناراحت نشین من نگفتم چون چیزی معلوم نیست هفته دیگ باز دارم میرم دکتر
کامیار: حالا کی میرین؟
زنعمو: فردا
دریا: کی کارهاتون کردین؟
زنعمو: خیلی وقته مرتضی داره کارهاشو میکنه دیگ الان مهاجرتمون درست شده بلیط هم گرفتیم
کامیار: فردا ساعت چنده؟
زنعمو: ۵ صبح گفتم بیام خداحافظی اخه دلم براتون تنگ میشه اخه شما باز معلوم نیست کی به کی به ما سر بزنین(بابغض)
زنعمو رو بغل کردم
(فردا ساعت ۵ فرودگاه)
عمو مرتضی:خب دیگ وقت رفته
کامیار: به سلامتی برین ولی کاشکی نمرفتین
عمو مرتضی: نمیشه دیگ کارهاشو کردم کل سهام هارو به دبی انتقال دادم
دریا: بهمون زنگ بزنین
مامان زهره: اره زنگ بزنین
خداحافظی کردن و رفتن منم رفتم تو بغل کامیار شروع کردم به گریه کردن
کامیار: باز میریم دیدنشون دیگ گریه نکن
دریا: دلم براشون تنگ میشه
بابارضا: بیا دریا بیا بریم خونه
رفتیم خونه مامانم ک صدای زنگ امد در وا کردم دیدم عمو پریدم تو بغلش
عمو محسن: تو هنوزم شوهر کردی لوسیی ک
کامیار: شوهر کرد لوس تر شد
عمومحسن: تو لوسش کردیم
بعد احوال پرسی نشستیم
بابارضا: چی عجب از این طرف ها
عمو محسن: طلاق گرفتم از زنم ازاد شدم
دریا: کیییییییی؟؟؟؟؟(باداد)
عمو محسن: داد نزن گوشم کر شد،همین امروز دیگ مهره شو دادم و طلاقش دادم
کامیار: خوبه راحت شدی
دریا با چشم هایی درشت به کامیار نگاه کرد
دریا: چی گفتیییی(باداد) میخوایییی طلاقم بدهه راحت شد
کامیار: از دهنم در رفت گوه خوردم
دریا بلند میشه و دنبال کامیار دور خونه میوفته با دمپایی
دریا: بزارررررر یکی بزنم دلم خنک بشههههه
کامیار: ببخشیددد
دریا: فقطط یکیییی
(شب)
نشسته بودم با گوشی ور میرفتم کامیارهم همنطور، نشسته بودیم ک صدای زنگ خونه امد رفتم ورداشتم دیدم مامان کامیار در وا کردم،امد
دریا: سلام مامانی خبی؟
زنعمو: سلام دریا خانوم
امد بغلم کرد و ماچم کرد، کامیارهم امد، نشستیم چای ریختم
زنعمو: بشین یک ساعت امدم خودتون ببینم
کامیار: شما ک دیر دیر میاین زود هم میرین
زنعمو: ما داریم میریم خارج دبی
دریا: براچی؟
زنعمو: برای کار مرتضی
کامیار: برای همیشه؟
زنعمو: اره
دریا: ولی من دلم براتون تنگ میشه
زنعمو: منم دلم براتون تنگ میشه الانم نباید برم با این شرایط تو
دریا: میدونید مگه؟
زنعمو:اره مامانت گفت ناراحت شدم ک بهم نگفتین
دریا: تروخدا ناراحت نشین من نگفتم چون چیزی معلوم نیست هفته دیگ باز دارم میرم دکتر
کامیار: حالا کی میرین؟
زنعمو: فردا
دریا: کی کارهاتون کردین؟
زنعمو: خیلی وقته مرتضی داره کارهاشو میکنه دیگ الان مهاجرتمون درست شده بلیط هم گرفتیم
کامیار: فردا ساعت چنده؟
زنعمو: ۵ صبح گفتم بیام خداحافظی اخه دلم براتون تنگ میشه اخه شما باز معلوم نیست کی به کی به ما سر بزنین(بابغض)
زنعمو رو بغل کردم
(فردا ساعت ۵ فرودگاه)
عمو مرتضی:خب دیگ وقت رفته
کامیار: به سلامتی برین ولی کاشکی نمرفتین
عمو مرتضی: نمیشه دیگ کارهاشو کردم کل سهام هارو به دبی انتقال دادم
دریا: بهمون زنگ بزنین
مامان زهره: اره زنگ بزنین
خداحافظی کردن و رفتن منم رفتم تو بغل کامیار شروع کردم به گریه کردن
کامیار: باز میریم دیدنشون دیگ گریه نکن
دریا: دلم براشون تنگ میشه
بابارضا: بیا دریا بیا بریم خونه
رفتیم خونه مامانم ک صدای زنگ امد در وا کردم دیدم عمو پریدم تو بغلش
عمو محسن: تو هنوزم شوهر کردی لوسیی ک
کامیار: شوهر کرد لوس تر شد
عمومحسن: تو لوسش کردیم
بعد احوال پرسی نشستیم
بابارضا: چی عجب از این طرف ها
عمو محسن: طلاق گرفتم از زنم ازاد شدم
دریا: کیییییییی؟؟؟؟؟(باداد)
عمو محسن: داد نزن گوشم کر شد،همین امروز دیگ مهره شو دادم و طلاقش دادم
کامیار: خوبه راحت شدی
دریا با چشم هایی درشت به کامیار نگاه کرد
دریا: چی گفتیییی(باداد) میخوایییی طلاقم بدهه راحت شد
کامیار: از دهنم در رفت گوه خوردم
دریا بلند میشه و دنبال کامیار دور خونه میوفته با دمپایی
دریا: بزارررررر یکی بزنم دلم خنک بشههههه
کامیار: ببخشیددد
دریا: فقطط یکیییی
۴.۸k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.