qart 8
qart 8
خیال تو
ویون به جونگکوک زنگ زد
جونگکوک:الو
ویون: سلام عشقم
جونگکوک: کی میای خونه عشقم ؟
جونگکوک:چی؟خونه ؟ مگه از بوسان برگشتی؟
ویون : اوهوم
جونگکوک: آره زود برگشتم چون باید یه چیز مهمو بهت بگم زود بیا خونه عشقم منتظرتم
جونگکوک: اوک، فعلا
ویون: بای
گوشی قطع کردم
سانا: اگه عجله داری من پیاده شم یه تاکسی بگیرم برم؟
جونگکوک: نه اونقدرام عجله ندارم ترو برسونم بعد میرم
سانا :اوک
سانارو رسوندم خونه و بعد رفتم خونه خودم ویون با دیدن من پرید بغلم
ویون: سلام عشقم
جونگکوک: سلام،خوب خبر مهمت چی بود؟
ویون: عام ، خوب من حاملم
جونگکوک:چی!!واقعا!!
ویون:اوهوم
جونگکوک: واقعا ازت ممنونم عشقم ویون رو بغل کردو تو هوا چرخوند
ویون: یااااا بچه افتاد
جونگکوک:اوه،باشه ببخشید
ویون: پس باید زودتر عروسی بگیریم
جونگکوک: آره درسته پس من به پدر و مادرم خبر میدم
ویون: فعلا بریم یه چی بخوریم واقعا گشنمه
ویون:باش عشقم
ویو جونگکوک
(آه،لعنتی چیکار کنم من واقعا هنوزم عاشق سانام ولی از این ورم بچم تو شکم ویونه واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم )
(پرش زمانی به فردا صبح)
ویو سانا
(تو بیمارستان مشغول کار بودم که جونگکوک اومد سمتم)
سانا: سلام
جونگکوک:سلام ، میشه یه چن دیقه حرف بزنیم
سانا:اوک بیا بریم تو اتاق من
جونگکوک:باش
رفتیم تو اتاق نشستیمو............
کپی ممنوع❌️❌️
خیال تو
ویون به جونگکوک زنگ زد
جونگکوک:الو
ویون: سلام عشقم
جونگکوک: کی میای خونه عشقم ؟
جونگکوک:چی؟خونه ؟ مگه از بوسان برگشتی؟
ویون : اوهوم
جونگکوک: آره زود برگشتم چون باید یه چیز مهمو بهت بگم زود بیا خونه عشقم منتظرتم
جونگکوک: اوک، فعلا
ویون: بای
گوشی قطع کردم
سانا: اگه عجله داری من پیاده شم یه تاکسی بگیرم برم؟
جونگکوک: نه اونقدرام عجله ندارم ترو برسونم بعد میرم
سانا :اوک
سانارو رسوندم خونه و بعد رفتم خونه خودم ویون با دیدن من پرید بغلم
ویون: سلام عشقم
جونگکوک: سلام،خوب خبر مهمت چی بود؟
ویون: عام ، خوب من حاملم
جونگکوک:چی!!واقعا!!
ویون:اوهوم
جونگکوک: واقعا ازت ممنونم عشقم ویون رو بغل کردو تو هوا چرخوند
ویون: یااااا بچه افتاد
جونگکوک:اوه،باشه ببخشید
ویون: پس باید زودتر عروسی بگیریم
جونگکوک: آره درسته پس من به پدر و مادرم خبر میدم
ویون: فعلا بریم یه چی بخوریم واقعا گشنمه
ویون:باش عشقم
ویو جونگکوک
(آه،لعنتی چیکار کنم من واقعا هنوزم عاشق سانام ولی از این ورم بچم تو شکم ویونه واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم )
(پرش زمانی به فردا صبح)
ویو سانا
(تو بیمارستان مشغول کار بودم که جونگکوک اومد سمتم)
سانا: سلام
جونگکوک:سلام ، میشه یه چن دیقه حرف بزنیم
سانا:اوک بیا بریم تو اتاق من
جونگکوک:باش
رفتیم تو اتاق نشستیمو............
کپی ممنوع❌️❌️
۱۱.۶k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.