فیک تهیونگ (اعذاب عشق)پارت۱۱
از زبان ا/ت
چشمام رو باز کردم خیلی سنگینی میکردن پلکام حس کردم یکی دستم رو گرفته تهیونگ بود که کناره تخت خوابش برده بود یه لحظه یادم افتاد امروز یه شریک مهم داشتیم فوراً بلند شدم و بلند گفتم : تهیونگ بلند شو باید بریم شرکت
چشماش رو باز کرد و با صدای خواب آلویی گفت : ساعت چنده مگه ؟
به ساعت نگاه کردم ۸ بود باید ساعت ۹ تو شرکت می بودیم گفتم : ساعت ۸ بلند شو برو آماده شو زود باش
خیلی بیخیال گفت : خیلی خب بابا رفتم
یه دامن سیاه کوتاه با نیم تنه سفید آستین بلند پوشیدم کفشهای سیاه پاشنه بلندم رو هم پوشیدم به همراه پالتو سفیدم هنوز خسته و مریض بودم اما سعی کردم خوب به نظر بیام گوشیم که از دیشب خاموش بود رو روشن کردم اووو چقدر پیام و تماس از طرف جونگ هیون و جینا دارم همونطور که از پله ها پایین میرفتم زنگ زدم جونگ هیون بعده دوتا بوق جواب داد گفتم : سلام صبح بخیر گفت : ا/ت میتونم بپرسم کجایی ؟
سمته میزه غذاخوری که تهیونگ نشسته بود و داشت صبحونه میخورد رفتم همونطور که صندلی رو میدادم عقب گفتم : جونگ هیون نگران نباش حالم خوبه
تهیونگ یجوری نگام کرد و بلند شد و رفت
بعده صبحونه رفتم شرکت به موقع رسیدم پالتوم رو درآوردم که خانم منشی اومد تو اتاق گفت : خانم مهمونا تشریف آوردن توی اتاق رییس تهیونگ منتظر شما هستن
حرفش رو تایید کردم و رفتم به اتاق تهیونگ نشستم کنارش شروع به حرف زدن کردن منم به عنوان وکیل شرکت برگه ها رو میخوندم تا مشکلی نداشته باشن.
بعده اتمام جلسه تهیونگ گفت برم خونه و استراحت کنم منم از خدام بود برگشتم عمارت..
از ماشینم که پیاده شدم صدای جی یون رو شنیدم داشت با تلفن صحبت میکرد شاید چیزی فهمیدم آروم آروم رفتم و پشت درخت قایم شدم
با اعصبانیت گفت : من برای بدست آوردن تهیم هرکاری میکنم حتی قتل..( تهیم بابای تهیونگه ) منظورش از قتل چیه نکنه کاره خودشه.. گوشی رو که قطع کرد رفتم سمتش و گفتم : آقای کیم میدونه براش نقشه ریختی حتی قتل ؟
برگشت سمتم و بدون هیچ ترسی گفت : ا/ت کارت به جایی رسیده که فال گوش وایمیستی؟
پوزخند زدم و گفتم : قتل؟ منظورت از قتل چیه ؟
گفت : نترس من خواهرت رو نکشتم چون اون هنوز زندس.
مو به تنم سیخ شد من خودم دیدم غرق در خون بود اون مُرده گفتم : داری باهام شوخی میکنی نه ؟
چشمام رو باز کردم خیلی سنگینی میکردن پلکام حس کردم یکی دستم رو گرفته تهیونگ بود که کناره تخت خوابش برده بود یه لحظه یادم افتاد امروز یه شریک مهم داشتیم فوراً بلند شدم و بلند گفتم : تهیونگ بلند شو باید بریم شرکت
چشماش رو باز کرد و با صدای خواب آلویی گفت : ساعت چنده مگه ؟
به ساعت نگاه کردم ۸ بود باید ساعت ۹ تو شرکت می بودیم گفتم : ساعت ۸ بلند شو برو آماده شو زود باش
خیلی بیخیال گفت : خیلی خب بابا رفتم
یه دامن سیاه کوتاه با نیم تنه سفید آستین بلند پوشیدم کفشهای سیاه پاشنه بلندم رو هم پوشیدم به همراه پالتو سفیدم هنوز خسته و مریض بودم اما سعی کردم خوب به نظر بیام گوشیم که از دیشب خاموش بود رو روشن کردم اووو چقدر پیام و تماس از طرف جونگ هیون و جینا دارم همونطور که از پله ها پایین میرفتم زنگ زدم جونگ هیون بعده دوتا بوق جواب داد گفتم : سلام صبح بخیر گفت : ا/ت میتونم بپرسم کجایی ؟
سمته میزه غذاخوری که تهیونگ نشسته بود و داشت صبحونه میخورد رفتم همونطور که صندلی رو میدادم عقب گفتم : جونگ هیون نگران نباش حالم خوبه
تهیونگ یجوری نگام کرد و بلند شد و رفت
بعده صبحونه رفتم شرکت به موقع رسیدم پالتوم رو درآوردم که خانم منشی اومد تو اتاق گفت : خانم مهمونا تشریف آوردن توی اتاق رییس تهیونگ منتظر شما هستن
حرفش رو تایید کردم و رفتم به اتاق تهیونگ نشستم کنارش شروع به حرف زدن کردن منم به عنوان وکیل شرکت برگه ها رو میخوندم تا مشکلی نداشته باشن.
بعده اتمام جلسه تهیونگ گفت برم خونه و استراحت کنم منم از خدام بود برگشتم عمارت..
از ماشینم که پیاده شدم صدای جی یون رو شنیدم داشت با تلفن صحبت میکرد شاید چیزی فهمیدم آروم آروم رفتم و پشت درخت قایم شدم
با اعصبانیت گفت : من برای بدست آوردن تهیم هرکاری میکنم حتی قتل..( تهیم بابای تهیونگه ) منظورش از قتل چیه نکنه کاره خودشه.. گوشی رو که قطع کرد رفتم سمتش و گفتم : آقای کیم میدونه براش نقشه ریختی حتی قتل ؟
برگشت سمتم و بدون هیچ ترسی گفت : ا/ت کارت به جایی رسیده که فال گوش وایمیستی؟
پوزخند زدم و گفتم : قتل؟ منظورت از قتل چیه ؟
گفت : نترس من خواهرت رو نکشتم چون اون هنوز زندس.
مو به تنم سیخ شد من خودم دیدم غرق در خون بود اون مُرده گفتم : داری باهام شوخی میکنی نه ؟
۱۱۶.۷k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.