ب شوگا:عجب عروسی نصیبم شده قربونش برم
ب شوگا:عجب عروسی نصیبم شده قربونش برم
(ا.ت تو دلش:ببند دهنتو عوضی تو پسرت هردوتون نابودم کردین)
ا.ت: عِههِ ممنون*لبخند
شوگا از بالا اومد یه صبح بخیر خشک گفتو کنارم نشست
اروم تو گوشش گفتم
ا.ت:شروع کن
شوگا:بزار بشینم بعد همشو میگم
قشنگ زد ضایم کرد
بعد چند مین شروع کردم
ا.ت:ما شاید نتونیم این هفته نامزدیو بگیریم*لبخند
ب شوگا:چرا؟
شوگا:چون برای مسابقات بکتبال ثبت نام کردیم امروز قراره بریم تست بدیم اگه قبول بشیم که نمیتونیم نامزدیمونو جمعه بگیریم
ب ا.ت:چه ربطی داره
ا.ت:ربطش اینه که ما اگه تو تست قبول شیم اینجا مسابقه نمیدیم برای مسابقه کشوری باید بریم اینچئون(گایز اگه فکر میکنید چرا بابای شوگا نمیدونه بخاطره اینکه بابای شوگا فقط سهامداره مسائل دانشگاه ربطی بهش نداره)
ب ا.ت: خب شما که هنوز تست ندادین میتونین برکنار بشین
ا.ت:من شاید ولی شوگا نه چون شوگا بازیش خوبه نمیتونه برکنار بشه
ا.ت:میتونیم یکم نامزدیو بندازیم عقب طول نمیکشه بلاخرع که نامزد میکنیم
ب ا.ت:چاره ای نداریم
ب شوگا:باشه بعد مسابقات نامزدیو میگیریم
ا.ت:عاها ممنون اینجوری وقت برای اشنایی کاملم جور میشه
م ا.ت:اوهوم
صبحانمونو خوردیم
رفتیم برون
ا.ت:بچه های کلاس نباید از این قضیه خبر داشته باشن
شوگا:میدونم
ا.ت:پس من خودم میرم
شوگا:نمیخواد تایه جایی میرسونمت
ا.ت:چیشده!تو نبودی ماشینمو داغون کردی
شوگا:مگه قرار نبود دوست باشیم
ا.ت:پیش بچه ها دشمنیم
شوگا:مین وو و می یونگ میدونن ما دوستیم
ا.ت:راست میگی یادم نبود
سوایچ ماشین بابامو از تو کیفم در اوردم
ا.ت:میبینمت*لبخند
شوگا: هرجور راحتی میبینمت
سوار ماشین شدم
همش یه هفتست میرم مدرسه زندگیم از این رو به اون رو شد
راه افتادم سمت مدرسه پشت سرم شوگا بود
رسیدم مدرسه جای ماشین شوگا پارک کردم پیاده شدم که شوگا با ماشینش اومد پشت ماشین ایستاد
شوگا:ماشینتو بردار
عینکمو زدم به چشمم
ا.ت:به همین خیال باش
رفتم
شوگا:ا.ت!ا.ت
گوش ندادمو رفتم داخل کلاس
ا.ت:سلام بچه ها
می یونگ:سلام ا.ت زود باش باید بریم تست بدیم
ا.ت:عوه وایستا کیفمو بزارم
کیفمو گذاشتم همراه می یونگ داشتیم میرفتیم سمت باشگاه که تو راه شوگارو دیدم
شوگا:کجا میری؟
ا.ت:داریم میریم تشت میدیم
می یونگ:مین وو منتظرت
شوگا:اها
داشتیم میرفتیم که گفت
شوگا:مراقب ماشینت باش
ا.ت: اون ماشینه بابامه بخدا اگه کاری باهاش بکنی بخدا ...
شوگا:بحدا چی؟*پوزخند
ا.ت: باهات کار دارم پرنسس
دست می یونگو گرفتمو راه افتادم شوگاهم رفت سمت کلاس
می یونگ:بازم جای پارکش پارک کردی
ا.ت:اوهوم
می یونگ:چرا؟
ا.ت:جا نبود بعدشم چون مدرسه ماله باباشه دلیل نمیشه ما نتونیم برخلافش کاری کنیم
می یونگ:یک درصدم از جرئتت کم نشده
ا.ت:بیخیال بابا....
(ا.ت تو دلش:ببند دهنتو عوضی تو پسرت هردوتون نابودم کردین)
ا.ت: عِههِ ممنون*لبخند
شوگا از بالا اومد یه صبح بخیر خشک گفتو کنارم نشست
اروم تو گوشش گفتم
ا.ت:شروع کن
شوگا:بزار بشینم بعد همشو میگم
قشنگ زد ضایم کرد
بعد چند مین شروع کردم
ا.ت:ما شاید نتونیم این هفته نامزدیو بگیریم*لبخند
ب شوگا:چرا؟
شوگا:چون برای مسابقات بکتبال ثبت نام کردیم امروز قراره بریم تست بدیم اگه قبول بشیم که نمیتونیم نامزدیمونو جمعه بگیریم
ب ا.ت:چه ربطی داره
ا.ت:ربطش اینه که ما اگه تو تست قبول شیم اینجا مسابقه نمیدیم برای مسابقه کشوری باید بریم اینچئون(گایز اگه فکر میکنید چرا بابای شوگا نمیدونه بخاطره اینکه بابای شوگا فقط سهامداره مسائل دانشگاه ربطی بهش نداره)
ب ا.ت: خب شما که هنوز تست ندادین میتونین برکنار بشین
ا.ت:من شاید ولی شوگا نه چون شوگا بازیش خوبه نمیتونه برکنار بشه
ا.ت:میتونیم یکم نامزدیو بندازیم عقب طول نمیکشه بلاخرع که نامزد میکنیم
ب ا.ت:چاره ای نداریم
ب شوگا:باشه بعد مسابقات نامزدیو میگیریم
ا.ت:عاها ممنون اینجوری وقت برای اشنایی کاملم جور میشه
م ا.ت:اوهوم
صبحانمونو خوردیم
رفتیم برون
ا.ت:بچه های کلاس نباید از این قضیه خبر داشته باشن
شوگا:میدونم
ا.ت:پس من خودم میرم
شوگا:نمیخواد تایه جایی میرسونمت
ا.ت:چیشده!تو نبودی ماشینمو داغون کردی
شوگا:مگه قرار نبود دوست باشیم
ا.ت:پیش بچه ها دشمنیم
شوگا:مین وو و می یونگ میدونن ما دوستیم
ا.ت:راست میگی یادم نبود
سوایچ ماشین بابامو از تو کیفم در اوردم
ا.ت:میبینمت*لبخند
شوگا: هرجور راحتی میبینمت
سوار ماشین شدم
همش یه هفتست میرم مدرسه زندگیم از این رو به اون رو شد
راه افتادم سمت مدرسه پشت سرم شوگا بود
رسیدم مدرسه جای ماشین شوگا پارک کردم پیاده شدم که شوگا با ماشینش اومد پشت ماشین ایستاد
شوگا:ماشینتو بردار
عینکمو زدم به چشمم
ا.ت:به همین خیال باش
رفتم
شوگا:ا.ت!ا.ت
گوش ندادمو رفتم داخل کلاس
ا.ت:سلام بچه ها
می یونگ:سلام ا.ت زود باش باید بریم تست بدیم
ا.ت:عوه وایستا کیفمو بزارم
کیفمو گذاشتم همراه می یونگ داشتیم میرفتیم سمت باشگاه که تو راه شوگارو دیدم
شوگا:کجا میری؟
ا.ت:داریم میریم تشت میدیم
می یونگ:مین وو منتظرت
شوگا:اها
داشتیم میرفتیم که گفت
شوگا:مراقب ماشینت باش
ا.ت: اون ماشینه بابامه بخدا اگه کاری باهاش بکنی بخدا ...
شوگا:بحدا چی؟*پوزخند
ا.ت: باهات کار دارم پرنسس
دست می یونگو گرفتمو راه افتادم شوگاهم رفت سمت کلاس
می یونگ:بازم جای پارکش پارک کردی
ا.ت:اوهوم
می یونگ:چرا؟
ا.ت:جا نبود بعدشم چون مدرسه ماله باباشه دلیل نمیشه ما نتونیم برخلافش کاری کنیم
می یونگ:یک درصدم از جرئتت کم نشده
ا.ت:بیخیال بابا....
۶.۳k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.