My wild mafia پارت اخر
دو سال بعد
اهوم من ات 24سالمه 5ساله ک با جیمین ازدواج کردم ما صاحب ی بچه ب اسم املی شدیم ک الان تقریبا دو سالشه تقریبا بعد اخرین رابطمون پنج ماه پیش فهمیدم حاملم سر اژن قضیه خیلی گریه کردم ولی جیمین گفت با هم از پسش بر میایم زمستون بود قرار بود اعضا بیان اها البته یادم نره بقیه رو هم بگم هانا وهیون ی سال پیش برگشتن لندن
نامجون با همسرش دو تا بچه دارن ی پسر ی ساله و ی دختر هفت ساله
شوگا تازه عروسی کرده
جیهوپ با دوست دخترش تازه میخوان عروسی کنن
کوک نامزد کرده تهیونگم ی بچه ی ماهه داره جین با همسرش تازه باید فکر میکردن بچه میخوان یا ن 😂
رفتم حیاط جیمین با املی داشت بازس میکرد رفتم پیششون اروم نشستم دراز کشیدممم
املی. مامیی این توچولو کی بدنیا میاد من موخوام باهاش بازی توننمم🥺
ات. قربونت بشم حالاا چهار ماه دیگه موندههه
املیی. اوففف املی دستشو گذاشت رو شکمم
املی. زود تل بیا دیدهههه داداشییی
خندم گرفت بچمون پسر صرار یود ب اسرار جیمین اسمشو جی یون خیلی خواستم اسمی باشه ک ب اسم املی بیاد ولی خبب دیگه پسر اقای پارکه نمیشه باهاش لج کرد
جیمین. پاشید بریم تو الان بقیه میان
املی. بابایی من میخوام برم بغل مام 🥺
جیمین. دختر خوشگل مامیت حاملس نمیتونه بغلت کنه اگه بغلت کنه بچه اذیت میشه بدنیا نمیاد تو دوست داری داداشی نیادش هوم
املی. نه دوس مدارم باشه پس تو بغلمم تون😉☹️
قرار بود تا قبل اینکه همه بیان بریم پیش مادرم راه افتادیم رسیدیم
املی. توجا میریم
ات. میریم پیش مامان بزرگ عشقمم
رفتیم بالا سر قبر مامانم بغض داشتم
ات. مامانیی من اومدم دلم برات تنگ شده بود ببخشید دیراومدم نگا مامان این املی نوته پنج سالشه اینم هق جی یونه چهار ماه دیگه بدنیا میاد خیلی دوست دارم املی دیدی مامانبزرگو
املی. مامان بزرگ ملده😕
جیمین. هوشش نه هانی مامان بزرگ اینجا تو قلبمونه هوم
ات. درسته دخترم وقتی ما کسیو دوست داشته باشیم ولی پیشمون نباشه تو قلبمون زندس تو دوستش داری
املی. معلومههه ک دوسش دالممم
بغلش کردم جیمینم بغلمون کرد سرمو بوسید برگشتیم عمارت قرار بود با اعضا کریسمسو جشن بگیریم لباسامونو عوض کردیم رفتیم تقریبا همه بودن رستورانی ک داشتمو بخشیدم ب مردم عمارت پدرمو فروختم و تمام پولارو دادم ب بچه های بی سرپرست و مقام پدرمم مال من شده بود رییس ی باند مافیا بودم ولی کارارو جیمین انجام میداد چون من با اون فرقی نداشتیم
من سختی کشیدم خیلی پدرم قاتل از اب در اومد کل زندگیم مادرمو گناه کار میدونستم عشق بچگیمو از دستم گرفتن ولی الان کنارمه الان قراره ی خانواده خیلی بزرگ بسازیم من جیمین املی جی یون شایدم بیشتر شد ب خانواده شادمون نگاه میکردم ب شلوغ کاریای بچه ها نفس اسوده ای کشیدم اینم زندگی منه خوشحالی منه زمانی منو جیمین و بقیه بچه بودیم بازی میکردیم و مادر پدرا نگامون میکردن اما الان خودمون پدر مادر شدیم و بچه هامونو نگاه میکنسم همچی زود میگذره رفتم سمت جیمین
ات. ازت ممنونم ک ب رستورانم اومدی و منو دزدیدی مافیای وحشی من سرمو بردم جلو بوسیدمش
اینم زندگی من با خوشی تموم شد با ی خانواده بزرگ تموم شد تا چشم ب هم بزنی سختی ها میگذره و جاشو خوشحالی میگیره من خوشحالم ک با مردی دارم زندگی میکنم ک مافیای وحشی من شد عاشقتم جیمین
پایان
عررر فیک My wild mafia تموم شددد
ی تک پارتی قرار بود بنویسمممم اونو نوشتم فیک جدیدو شروع میکنم نظر بدید چجوریی باشه داستانششش مرسییی♥♥♥
عکس لباساشون هم گذاشتم 😘
اهوم من ات 24سالمه 5ساله ک با جیمین ازدواج کردم ما صاحب ی بچه ب اسم املی شدیم ک الان تقریبا دو سالشه تقریبا بعد اخرین رابطمون پنج ماه پیش فهمیدم حاملم سر اژن قضیه خیلی گریه کردم ولی جیمین گفت با هم از پسش بر میایم زمستون بود قرار بود اعضا بیان اها البته یادم نره بقیه رو هم بگم هانا وهیون ی سال پیش برگشتن لندن
نامجون با همسرش دو تا بچه دارن ی پسر ی ساله و ی دختر هفت ساله
شوگا تازه عروسی کرده
جیهوپ با دوست دخترش تازه میخوان عروسی کنن
کوک نامزد کرده تهیونگم ی بچه ی ماهه داره جین با همسرش تازه باید فکر میکردن بچه میخوان یا ن 😂
رفتم حیاط جیمین با املی داشت بازس میکرد رفتم پیششون اروم نشستم دراز کشیدممم
املی. مامیی این توچولو کی بدنیا میاد من موخوام باهاش بازی توننمم🥺
ات. قربونت بشم حالاا چهار ماه دیگه موندههه
املیی. اوففف املی دستشو گذاشت رو شکمم
املی. زود تل بیا دیدهههه داداشییی
خندم گرفت بچمون پسر صرار یود ب اسرار جیمین اسمشو جی یون خیلی خواستم اسمی باشه ک ب اسم املی بیاد ولی خبب دیگه پسر اقای پارکه نمیشه باهاش لج کرد
جیمین. پاشید بریم تو الان بقیه میان
املی. بابایی من میخوام برم بغل مام 🥺
جیمین. دختر خوشگل مامیت حاملس نمیتونه بغلت کنه اگه بغلت کنه بچه اذیت میشه بدنیا نمیاد تو دوست داری داداشی نیادش هوم
املی. نه دوس مدارم باشه پس تو بغلمم تون😉☹️
قرار بود تا قبل اینکه همه بیان بریم پیش مادرم راه افتادیم رسیدیم
املی. توجا میریم
ات. میریم پیش مامان بزرگ عشقمم
رفتیم بالا سر قبر مامانم بغض داشتم
ات. مامانیی من اومدم دلم برات تنگ شده بود ببخشید دیراومدم نگا مامان این املی نوته پنج سالشه اینم هق جی یونه چهار ماه دیگه بدنیا میاد خیلی دوست دارم املی دیدی مامانبزرگو
املی. مامان بزرگ ملده😕
جیمین. هوشش نه هانی مامان بزرگ اینجا تو قلبمونه هوم
ات. درسته دخترم وقتی ما کسیو دوست داشته باشیم ولی پیشمون نباشه تو قلبمون زندس تو دوستش داری
املی. معلومههه ک دوسش دالممم
بغلش کردم جیمینم بغلمون کرد سرمو بوسید برگشتیم عمارت قرار بود با اعضا کریسمسو جشن بگیریم لباسامونو عوض کردیم رفتیم تقریبا همه بودن رستورانی ک داشتمو بخشیدم ب مردم عمارت پدرمو فروختم و تمام پولارو دادم ب بچه های بی سرپرست و مقام پدرمم مال من شده بود رییس ی باند مافیا بودم ولی کارارو جیمین انجام میداد چون من با اون فرقی نداشتیم
من سختی کشیدم خیلی پدرم قاتل از اب در اومد کل زندگیم مادرمو گناه کار میدونستم عشق بچگیمو از دستم گرفتن ولی الان کنارمه الان قراره ی خانواده خیلی بزرگ بسازیم من جیمین املی جی یون شایدم بیشتر شد ب خانواده شادمون نگاه میکردم ب شلوغ کاریای بچه ها نفس اسوده ای کشیدم اینم زندگی منه خوشحالی منه زمانی منو جیمین و بقیه بچه بودیم بازی میکردیم و مادر پدرا نگامون میکردن اما الان خودمون پدر مادر شدیم و بچه هامونو نگاه میکنسم همچی زود میگذره رفتم سمت جیمین
ات. ازت ممنونم ک ب رستورانم اومدی و منو دزدیدی مافیای وحشی من سرمو بردم جلو بوسیدمش
اینم زندگی من با خوشی تموم شد با ی خانواده بزرگ تموم شد تا چشم ب هم بزنی سختی ها میگذره و جاشو خوشحالی میگیره من خوشحالم ک با مردی دارم زندگی میکنم ک مافیای وحشی من شد عاشقتم جیمین
پایان
عررر فیک My wild mafia تموم شددد
ی تک پارتی قرار بود بنویسمممم اونو نوشتم فیک جدیدو شروع میکنم نظر بدید چجوریی باشه داستانششش مرسییی♥♥♥
عکس لباساشون هم گذاشتم 😘
۴۳.۷k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.