وقتی فرشته ای عاشق شد🤍⛓

. . . .. . .. .. .

لونا:جو...جونگ‌کوک؟(باید جعفر میبود اشتباه شد😂😔)

ولی جونگ‌کوک چیزی نگفت فقط دست لونا رو گرفت و اونو
بغل کرد..

جونگ‌کوک:میشه چند لحظه اینجوری بمونی؟

لونا جواب نداد فقط دستشو دور جونگ‌کوک حلقه کرد
بعد از چند دیقه از بغل جونگ‌کوک بیرون اومد سوار موتور شدن و جونگ‌کوک سمت خونه ی لونا حرکت کرد..
(الان دیگه خونش تو بوسان نیست..)
با رسیدن به خونه ی لونا هر دو از موتور پیاده شدن..
میخواستن حرف بزنن ولی سکوت مضخرفی بینشون شکل گرفته بود..

لونا با سنگ جلوی پاش بازی کرد..

لونا:خب،دیگه فک کنم باید برم..خدافظ

و خواست داخل خونه بره که جونگ‌کوک دستشو کشید ..

جونگ‌کوک:لونا..من واقعا نمیدونم چرا فکر میکنی من دوست دختر داشتم من توی کل زندگیم دوست دختر نداشتم..

لونا:پس اون دختره تو کافه کی بود؟

جونگ‌کوک:خواهرمو میگی؟

لونا لعنتی توی دلش فرستاد چطور نفهمیده بود اون دختر کپیه جونگ‌کوک بود..

جونگ‌کوک:من..دوست دارم ...لطفا لونا..میشه قرار بزاریم؟

لونا:من..

جونگ‌کوک:نه..لطفا الان نگو فردا سر فیلم برداری جوابمو بده..
خدافظ

و بعد سوار موتورش شد و رفت..


کپی ممنوع
خب پارت بعد پارت اخره فیک جدید دارم مینویسم
کاورش هم امادس .
فقط تو انتخاب اسم مشکل دارم
ببخشید طول کشید تا بنویسم مسابقه داشتم:)