دوست برادرم پارت18

جیمین وقتی موضوع رو فهمید بی صدا کنار میسو نشست و کتاب رو هل داد سمتش میسو متعجب شد
جیمین:کتاب توه دیشب یادت رفت
میسو تازه فهمید دیشب بدون کتابش برگشته میسو بدون تشکر کتاب رو برداشت و پاشد خواست بیرون بره اما جیمین دستش رو گرفت وصداش زد
جیمین: میسو
اما میسو برنگشت نگاهش کنه و فقط ایستاد
پشیمان گفت
جیمین:برای حرف های دیشب معذرت میخوام.....فکر کنم زیادی تند رفتم
جیمین منتظر جواب از میسو بود اما حرف بعدی میسو متعجبش کرد
میسو:باشه
این جواب زیادی کوتاه بود و اصلا به این دختر شیطون نمیومد ...میسو سمت اتاقش رفت
......
بعد چند دقیقه جین اماده برگشت
جین:هی جیمین یه درخواستی ازت دارم
جیمین چشمی چرخوند
جیمین:چیه جین
جین:یادته در مورد یه دختر باهات حرف زده بودم
جیمین:اره خب
جین: خب اینکه امشب من باهاش قرار دارم و ازت میخوام تو مراقب میسو باشی
جیمین خواست مخالف کنه
جیمین:هی اون که بچه نیست من چرا....
جین حرفش رو قطع کرد
جین:میدونم بچه نیست فقط شاید تا فردا برنگردم میخوام حواست بهش باشه
جیمین کلافه گفت
جیمین:اوکی
جین لبخندی زد و پاشد دستی رو شونه جیمین کشید و گفت
جین:روت حساب میکنم
و بعد رفت

****
دوستان هر وقت از لایک ها راضی بودم میزارم..... ممنون که لایک میکنید💫❤️