bad girl p: 76
کوک سوهیون گذاش تو اتاقش
منم رفتم اتاق خودمون لباسامو عوض کردم روتینمو انجام دادم دیدم کوک رو تخت دراز کشیده
هانا: کی لباساتو عوض کردی
کوک: تازه عوض کردم
هانا: چقد سریع
کوک: 1ساعته منتظرتم که بیای
هانا: واسه چی منتظرم بودی
کوک: تا بغلت نکنم خوابم نمیبره
صبح
ویو هانا
با سرو صداهای کوک و سوهیون بزور چشامو باز کردم
هانا: چتونه اول صبحی (خوابالود)
سوهیون: خاله پاسو دیده (پاشو دیگه)
کوک: عشقم بخدا من نبودم سوهیون گیر داد بریم خالمو بیدار کنیم
سوهیون: پاسو بلیم بازی بتنیم(پاشو بریم بازی بکنیم)
هانا: هوم برید منم الان میام
کوک: نریم بخوابی باز
هانا: نه نه برین
کوک سوهیونو بغل کرد رفتن بیرون از اتاق منم همینجوری نشستم تا ویندوزم بالا بیاد
پاشدم رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون لباس پوشیدم رفتم پیش کوک و سوهیون
کوک: ما که اومدیم باز خوابیدی
هانا: رفتم حموم
نشستم پیششون
کوک: تو این حموم چیکار میکنی 1ساعت اون تویی
هانا: نمیدونم
کوک: ما صبحونه خوردیم توهم برو بخور بعد بیا تا بازی کنیم با این بچه
سوهیون: من بسه نیستم(بچه) 😡
کوک: باشع باشه بیا با این بزرگ بازی کنیم خوبه؟
سوهیون: اوهوم
رفتم پیش اجوما صبحونه خوردم رفتم اتاق سوهیون چون هردوشون اونجا بودن
هانا: خب من اومدم
تاشب داشتیم با سوهیون بازی میکردیم دیگه شده بود کار هروزمون از صبح که از خواب بیدار میشدیم فقط موقع شام یا ناهار دست از بازی برمیداشتیم
داشتیم بازی میکردیم که گوشی کوک زنگ خورد رف جواب بده ماهم ادامه بازیمونو دادیم
سوهیون: خاله منم اده از ایان با یتی دوس بسم بزگ بسم عاشقش میسم(اگه از الان با یکی دوس بشم بزرگ بشم عاشقش میشم)
هانا: ممکنه عاشقش بشی ممکنه هم نه
سوهیون: پس سما سطور عاشق هم سدید(پس شما چطور عاشق هم شدید)
کوک: ما اول همش باهم جنگ و دعوا داشتیم خالت با عمو نامی خیلی خوب بود با من لج میکرد ولی بعدش به مرور زمان با هم جور شدیم و نصف جهانو به باد دادیم
سوهیون: نصف جهان سطور به باد دادین(چطور)
هانا: شیطونی زیاد میکردیم
کوک: بعدش خیلی بهم وابسته شدیم که حتی شبام چون خونه هامون کنار هم بود پیش هم میخوابیدیم که وقتی خالت رفتن روسیه من افسردگی گرفتم یه مدت و هر روز گریه میکردم
سوهیون: سه جالب(چه)
هانا: کیبود زنگ زد؟
کوک: جیمین هیونگ بود گف بریم بیرون
هانا: اوکی
کوک: خب پاشید اماده شیم دیر میشه
لباسای سوهیون رو عوض کردیم خودمون هم اماده شدیم(اسلاید1هانا اسلاید2کوک اسلاید3سوهیون)
رفتیم به ادرسی که جیمین فرستاده بود وقتی رسیدیم کوک سوهیون رو بغل رفتیم پیش بچه ها
پرش زمانی ساعت12
منم رفتم اتاق خودمون لباسامو عوض کردم روتینمو انجام دادم دیدم کوک رو تخت دراز کشیده
هانا: کی لباساتو عوض کردی
کوک: تازه عوض کردم
هانا: چقد سریع
کوک: 1ساعته منتظرتم که بیای
هانا: واسه چی منتظرم بودی
کوک: تا بغلت نکنم خوابم نمیبره
صبح
ویو هانا
با سرو صداهای کوک و سوهیون بزور چشامو باز کردم
هانا: چتونه اول صبحی (خوابالود)
سوهیون: خاله پاسو دیده (پاشو دیگه)
کوک: عشقم بخدا من نبودم سوهیون گیر داد بریم خالمو بیدار کنیم
سوهیون: پاسو بلیم بازی بتنیم(پاشو بریم بازی بکنیم)
هانا: هوم برید منم الان میام
کوک: نریم بخوابی باز
هانا: نه نه برین
کوک سوهیونو بغل کرد رفتن بیرون از اتاق منم همینجوری نشستم تا ویندوزم بالا بیاد
پاشدم رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون لباس پوشیدم رفتم پیش کوک و سوهیون
کوک: ما که اومدیم باز خوابیدی
هانا: رفتم حموم
نشستم پیششون
کوک: تو این حموم چیکار میکنی 1ساعت اون تویی
هانا: نمیدونم
کوک: ما صبحونه خوردیم توهم برو بخور بعد بیا تا بازی کنیم با این بچه
سوهیون: من بسه نیستم(بچه) 😡
کوک: باشع باشه بیا با این بزرگ بازی کنیم خوبه؟
سوهیون: اوهوم
رفتم پیش اجوما صبحونه خوردم رفتم اتاق سوهیون چون هردوشون اونجا بودن
هانا: خب من اومدم
تاشب داشتیم با سوهیون بازی میکردیم دیگه شده بود کار هروزمون از صبح که از خواب بیدار میشدیم فقط موقع شام یا ناهار دست از بازی برمیداشتیم
داشتیم بازی میکردیم که گوشی کوک زنگ خورد رف جواب بده ماهم ادامه بازیمونو دادیم
سوهیون: خاله منم اده از ایان با یتی دوس بسم بزگ بسم عاشقش میسم(اگه از الان با یکی دوس بشم بزرگ بشم عاشقش میشم)
هانا: ممکنه عاشقش بشی ممکنه هم نه
سوهیون: پس سما سطور عاشق هم سدید(پس شما چطور عاشق هم شدید)
کوک: ما اول همش باهم جنگ و دعوا داشتیم خالت با عمو نامی خیلی خوب بود با من لج میکرد ولی بعدش به مرور زمان با هم جور شدیم و نصف جهانو به باد دادیم
سوهیون: نصف جهان سطور به باد دادین(چطور)
هانا: شیطونی زیاد میکردیم
کوک: بعدش خیلی بهم وابسته شدیم که حتی شبام چون خونه هامون کنار هم بود پیش هم میخوابیدیم که وقتی خالت رفتن روسیه من افسردگی گرفتم یه مدت و هر روز گریه میکردم
سوهیون: سه جالب(چه)
هانا: کیبود زنگ زد؟
کوک: جیمین هیونگ بود گف بریم بیرون
هانا: اوکی
کوک: خب پاشید اماده شیم دیر میشه
لباسای سوهیون رو عوض کردیم خودمون هم اماده شدیم(اسلاید1هانا اسلاید2کوک اسلاید3سوهیون)
رفتیم به ادرسی که جیمین فرستاده بود وقتی رسیدیم کوک سوهیون رو بغل رفتیم پیش بچه ها
پرش زمانی ساعت12
۸.۶k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.