عشق دنباله دار 《☆》پارت۲۲
عشق دنباله دار 《☆》پارت۲۲
ارا:من نیازی به حرف زدن ندارم
دستمو از دستش بیرون کشیدم هنوز تو چشای هم زل زده بودیم
ارا:درضمن طوری رفتار نکن که باهام صمیمی
چشامو ازش دزدیم و سریع رفتم دست شویی آب سرد زدم صورتم یکم بهتر شدم رفتم پایین تهیونگ و خانوادش جلوی در وایساده بودن انگار منتظر من بودن..به تهیونگ نگا کردم ناراحت بود هنوز پام به پلهی آخر نرسیده بود که.....
÷دخترم آقای کیم دارن میرن.اعصبانی
دخترم!.....ایکاش این کلمه واقعا از دل دلش بود چی میشد اگه واقعا دوستم داشتی و بهم میگفتی دخترم...مگه من چیکارت کردم بابا
ارا:خیلی خوش اومدید حتما دوباره تشریف بیارید
٪ممنون دخترم خداحافظ
&خدانگهدار
تهیونگ: خداحافظ
÷خداحافظ
بعد از رفتنشون رفتم آشپزخانه تا قرصمو بخورم لیوان پر آب کردم که یهو از دستم کشید و انداخت زمین...لیوان پودر شد و آبش ریخت زمین
÷دختره ی احمق باز چی گفتی تهیونگ انقدر ناراحت بود هاااا.عربده
اشکام بدون توقف میریخت
ارا:حال من مهم تره یا اون پسره.داد
÷صداتو برای من بالا نبر.عربده
دستشو آورد بالا که بزنه تو صورتم ولی نزد
ارا:چیه تو که منو در حد مرگ زدی این سیلی دیگه چیزی نیست که بزن.گریه و داد
دندوناش روهم فشورد دستشو مچ کرد و رفت سمت حال خواست بره بالا
ارا:چرا یک بار برام پدری نمیکنی چرا بابا هااا چرا مگه من بچت نیستم....چرا نمیزاری برای اولین بار حس کنم..یکی رو دارم ی بابا دارم یکی پشتمه .گریه شدید و داد
انقد گریه هام زیاد شده بود افتادم زمین نفسم بالا نمیومد
ارا:چ..چرااااا باباا چرا.گریه
دیگه داد نمیزدم فقط گریه میکردم که قلبم درد گرفت
ارا:ایییی
چشام سیاهی رفت و اج ما و دیدم که با عجله از پله ها اومد پایین پایین
اجوما: ارا..ارا
..............................
تهیونگ ویو:
با زنگ گوشیم بیدار شدم حاظر شدم و رفتم مدرسه سر جام نشستم ارا هنوز نیومده بود
کوک:هوففف واقعا که یعنی چی اردو بعد امتحانه
جیمین: دقیقا چه وعضشه آخه
کوک:پارسال قبل امتحان دوبار اردو بردن تازه سینما هم رفتیم
جیمین: نظرت چیه اعتراض کنیم
کوک:موافقم واقعا دلم اردو میخواد
جیمین: تهیونگ نظرتو چیه
تهیونگ:......
کوک:تهیونگ
تهیونگ: بله
کوک:گوش نمیدی پسر
تهیونگ: عا توی فکر بودم
جیمین: فکر کی.لبخند شیطنت
زدم به بازوش
تهیونگ: به کی نه به چی باید بگی
جیمین: خب به چی
تهیونگ: به درس فکر میکردم
کوک:نه بابااا بچه درس خونه داری میشیا منو تو جیبت نزاری
جیمین: تهیونگ و نمیدونم ولی ارا درسش خیلی خوبه توهم تو جیبت میزاره
کوک:اره درسش خوبه باید مراقب باشم ازم جلو نزنه.خنده
جیمین: ولی خیلی بهم میاین دوتا خرخون
با حرف جیمین چپ چپ نگاش کردم
کوک:عا...راست میگیا
جیمین: معلومه ولی اگه باهم قرار بزارین خیلی خوب میشه
..................
ارا:من نیازی به حرف زدن ندارم
دستمو از دستش بیرون کشیدم هنوز تو چشای هم زل زده بودیم
ارا:درضمن طوری رفتار نکن که باهام صمیمی
چشامو ازش دزدیم و سریع رفتم دست شویی آب سرد زدم صورتم یکم بهتر شدم رفتم پایین تهیونگ و خانوادش جلوی در وایساده بودن انگار منتظر من بودن..به تهیونگ نگا کردم ناراحت بود هنوز پام به پلهی آخر نرسیده بود که.....
÷دخترم آقای کیم دارن میرن.اعصبانی
دخترم!.....ایکاش این کلمه واقعا از دل دلش بود چی میشد اگه واقعا دوستم داشتی و بهم میگفتی دخترم...مگه من چیکارت کردم بابا
ارا:خیلی خوش اومدید حتما دوباره تشریف بیارید
٪ممنون دخترم خداحافظ
&خدانگهدار
تهیونگ: خداحافظ
÷خداحافظ
بعد از رفتنشون رفتم آشپزخانه تا قرصمو بخورم لیوان پر آب کردم که یهو از دستم کشید و انداخت زمین...لیوان پودر شد و آبش ریخت زمین
÷دختره ی احمق باز چی گفتی تهیونگ انقدر ناراحت بود هاااا.عربده
اشکام بدون توقف میریخت
ارا:حال من مهم تره یا اون پسره.داد
÷صداتو برای من بالا نبر.عربده
دستشو آورد بالا که بزنه تو صورتم ولی نزد
ارا:چیه تو که منو در حد مرگ زدی این سیلی دیگه چیزی نیست که بزن.گریه و داد
دندوناش روهم فشورد دستشو مچ کرد و رفت سمت حال خواست بره بالا
ارا:چرا یک بار برام پدری نمیکنی چرا بابا هااا چرا مگه من بچت نیستم....چرا نمیزاری برای اولین بار حس کنم..یکی رو دارم ی بابا دارم یکی پشتمه .گریه شدید و داد
انقد گریه هام زیاد شده بود افتادم زمین نفسم بالا نمیومد
ارا:چ..چرااااا باباا چرا.گریه
دیگه داد نمیزدم فقط گریه میکردم که قلبم درد گرفت
ارا:ایییی
چشام سیاهی رفت و اج ما و دیدم که با عجله از پله ها اومد پایین پایین
اجوما: ارا..ارا
..............................
تهیونگ ویو:
با زنگ گوشیم بیدار شدم حاظر شدم و رفتم مدرسه سر جام نشستم ارا هنوز نیومده بود
کوک:هوففف واقعا که یعنی چی اردو بعد امتحانه
جیمین: دقیقا چه وعضشه آخه
کوک:پارسال قبل امتحان دوبار اردو بردن تازه سینما هم رفتیم
جیمین: نظرت چیه اعتراض کنیم
کوک:موافقم واقعا دلم اردو میخواد
جیمین: تهیونگ نظرتو چیه
تهیونگ:......
کوک:تهیونگ
تهیونگ: بله
کوک:گوش نمیدی پسر
تهیونگ: عا توی فکر بودم
جیمین: فکر کی.لبخند شیطنت
زدم به بازوش
تهیونگ: به کی نه به چی باید بگی
جیمین: خب به چی
تهیونگ: به درس فکر میکردم
کوک:نه بابااا بچه درس خونه داری میشیا منو تو جیبت نزاری
جیمین: تهیونگ و نمیدونم ولی ارا درسش خیلی خوبه توهم تو جیبت میزاره
کوک:اره درسش خوبه باید مراقب باشم ازم جلو نزنه.خنده
جیمین: ولی خیلی بهم میاین دوتا خرخون
با حرف جیمین چپ چپ نگاش کردم
کوک:عا...راست میگیا
جیمین: معلومه ولی اگه باهم قرار بزارین خیلی خوب میشه
..................
۳۳۵
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.