فیک گذشته ی تلخ پارت ٨
خیلی شوکه شدم سریع رفتم سمت حیاط و دست روی قلبم گذاشتم نمی دونم چم شده چرا از دیدن اون دوتا توی اون حالت آنقدر شوکه شدم ؟! اصلا زندگی اونا به من چه مگه جیمین چیکاره ی منه ؟!
از زبان جیمین
داشتم توی راهرو راه میرفتم که دوباره سر و کله ی این جسیکا پیدا شد اومد سمتم و سریع منو به بوسه گرفت خیلی شوکه شدم و تا به خودم اومدم ازش جدا شدم که دیدم هانا هم اونجاست حتما من و جسیکا رو در حال بوسه دیده سریع دوید و از اونجا رفت نمی دونم چم شده بود انگار نمی خواستم هانا درمورد من و جسیکا اشتباه فکر کنه و دلم می خواست برم بهش توضیح بدم
جسیکا : اوپا به چی داری فکر می کنی ؟
جیمین : هیچی دیگه هم بدون اجازه من رو نبوس
و بدون اینکه بزارم جسیکا حرفی بزنه از اونجا رفتم
از زبان هانا
وای من چم شده اوف داشتم آروم به قلبم مشت میزدم که مین جه رو دیدم که داره به سمتم میاد
هانا : دختر تو کجا بودی به خاطر زنگ زدن به تو دستم کثیف شد و مجبور شدم اون صحنه رو ببینم
مین جه : ببخشید درگیر حاظر شدن بودم وایسا ببینم کدوم صحنه
تازه به خودم اومدم و فهمیدم چه سوتی ای دادم
هانا : هیچی ولش کن
سریع رفتم سمت میز و حواس خودم رو پرت کردم
هانا : وای این شیرینی ها خیلی خوسمزست
مین جه : دیوونه زده به سرت !
داشتم همینجوری با مین جه حرف می زدم که چشمم به جیمین افتاد داشت من رو نگاه می کرد ولی تا بهش نگاه کردم نگاهش رو ازم گرفت ولی چرا داشت نگام می کرد ؟!
هانا : مامان اومدم
مامان هانا : بیا بشین ببینم بگو چه اتفاقاتی توی مهمونی افتاد
هانا : هیچی اتفاق خاصی نیفتاد الآنم خیلی خسته هستم اگر اجازه بدین می خوام برم بخوابم
مامان هانا : وایسا ببینم داری کجا میری بچه پرو مگه با تو نیستم
فردا صبح از خواب بیدار شدم و لباسام رو پوشیدم و رفتم شرکت سر و صدایی توی شرکت بود انگار اتفاقی افتاده داشتم همینجوری به دور و بر نگاه می کردم که مین جه بدو بدو اومد سمتم
هانا : مین جه چه اتفاقی افتاده چرا شرکت آنقدر غوغا هست ؟!
مین جه : مگه خبرا رو نشنیدی ؟!
هانا : چه خبری ؟!
اسلاید دو : استایل هانا برای شرکت
شرایط پارت بعد :
٢٠ لایک
٢٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس
#جیمین
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
از زبان جیمین
داشتم توی راهرو راه میرفتم که دوباره سر و کله ی این جسیکا پیدا شد اومد سمتم و سریع منو به بوسه گرفت خیلی شوکه شدم و تا به خودم اومدم ازش جدا شدم که دیدم هانا هم اونجاست حتما من و جسیکا رو در حال بوسه دیده سریع دوید و از اونجا رفت نمی دونم چم شده بود انگار نمی خواستم هانا درمورد من و جسیکا اشتباه فکر کنه و دلم می خواست برم بهش توضیح بدم
جسیکا : اوپا به چی داری فکر می کنی ؟
جیمین : هیچی دیگه هم بدون اجازه من رو نبوس
و بدون اینکه بزارم جسیکا حرفی بزنه از اونجا رفتم
از زبان هانا
وای من چم شده اوف داشتم آروم به قلبم مشت میزدم که مین جه رو دیدم که داره به سمتم میاد
هانا : دختر تو کجا بودی به خاطر زنگ زدن به تو دستم کثیف شد و مجبور شدم اون صحنه رو ببینم
مین جه : ببخشید درگیر حاظر شدن بودم وایسا ببینم کدوم صحنه
تازه به خودم اومدم و فهمیدم چه سوتی ای دادم
هانا : هیچی ولش کن
سریع رفتم سمت میز و حواس خودم رو پرت کردم
هانا : وای این شیرینی ها خیلی خوسمزست
مین جه : دیوونه زده به سرت !
داشتم همینجوری با مین جه حرف می زدم که چشمم به جیمین افتاد داشت من رو نگاه می کرد ولی تا بهش نگاه کردم نگاهش رو ازم گرفت ولی چرا داشت نگام می کرد ؟!
هانا : مامان اومدم
مامان هانا : بیا بشین ببینم بگو چه اتفاقاتی توی مهمونی افتاد
هانا : هیچی اتفاق خاصی نیفتاد الآنم خیلی خسته هستم اگر اجازه بدین می خوام برم بخوابم
مامان هانا : وایسا ببینم داری کجا میری بچه پرو مگه با تو نیستم
فردا صبح از خواب بیدار شدم و لباسام رو پوشیدم و رفتم شرکت سر و صدایی توی شرکت بود انگار اتفاقی افتاده داشتم همینجوری به دور و بر نگاه می کردم که مین جه بدو بدو اومد سمتم
هانا : مین جه چه اتفاقی افتاده چرا شرکت آنقدر غوغا هست ؟!
مین جه : مگه خبرا رو نشنیدی ؟!
هانا : چه خبری ؟!
اسلاید دو : استایل هانا برای شرکت
شرایط پارت بعد :
٢٠ لایک
٢٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس
#جیمین
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
۵۹.۸k
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.