You didn't tell me the truth
You didn't tell me the truth
Part³
•۱۰:۰۳ بار معروف سئول•
ات بادیدن پدرش و آقای جئون ترسید یعنی چیشده ترس و کنار گذاشت و به سمتشون حرکت کرد
ات:انیو آقای جئون انیو بابا مشکلی پیش اومده
آقای کیم:ات شی خب چطوری بگم دیدم بوسان کارمو راه نمیندازه اومدم سئول و با ایشون که به نظر اشناعه قمار کردم ولی اصلا به قیفشون نمیخورد کار بلد باشن اما خب من باختم باید در ازاش بهش پول میدادم ولی خب نداشتم پس گفتم تورو دارم باور کن عمدی نبود از دهنم پرید
ات:با..با بابا خودت میفهمی چیمیگی سر من قمار کردی بعد باختی منو دادی به یکی دیگه؟مگه توپ فوتبالم
کوک:ببینم ات شی بابات ایشونه خب آلام دیگه مهم نیست بیا بریم کارت دارم
ات:باشه بریم ولی بابا نمیبخشمت
کوک:ات سه تا کار میتونی انجام بدی یا ۱۰ میلیونمو بدی یا پدرت بده خب یا پیشم زندگی کنی
(درسته که کوک گفته بود میزارم بره ولی نظرش عوض شد)
ات:آقای جئون من تا کی باید پولتون بدم؟میتونید هر ماه نصف حقوقمون ندید
کوک:تا آخر هفته ولی خب پیش من تو عمارت من بمون مگه چی میشه نمیخورمت که
ات:بزارین فکرامو میکنم
و بعد ات و کوک هردو به سمت خونه هاشون حرکت کرد
•فرداصبح•
ات با استایل همیشگیش در حال حرکت به سمت شرکت بود و فکراش هم کرده بود طوری که کل شب رو نخوابیده بود به سمت آسانسور رفت و طبقه ۱۹ رو زد بعد هم کنار ایستاد تا کارکنان دیگه اونجا جا بشن ات در ظاهر آروم بود ولی توی دلش آشوب بود اون دیشب به همه چیز و همه احتمالات فکر کرده بود و همه رو نوشته بود و خب حدودا ۵ صفحه شده بود بگذریم به سمت اتاق جئون رفت و در رو زد
ات:سلام آقای جئون امروز ساعت...
کوک:سلام درموردش فکر کردی؟
خود جونگکوک نمیدونست چرا انقدر ذوق داره تا ات درخواستش رو جواب بده و اون هم مثل ات سردرگم بود
ات:خب بله میمونم پیشتون ولی یه سری شرط دارم اول اینکه اتاق مم کاملا باید جدا باشه و حتی با اتاق شما فاصله داشته باشه دوم حق خروج دارم و سوم تا وقتی بتونم پولتون بدم پیشتون میمونم بعد میرم
کوک:باشه
ات قرار شد از اونجا مستقیم به خونه بره تا وسایلش رو جمع کنه و بعد ساعت ۳ جونگکوک بره دنبالش تا همه با هم به عمارت کوک برن
*end*
Part³
•۱۰:۰۳ بار معروف سئول•
ات بادیدن پدرش و آقای جئون ترسید یعنی چیشده ترس و کنار گذاشت و به سمتشون حرکت کرد
ات:انیو آقای جئون انیو بابا مشکلی پیش اومده
آقای کیم:ات شی خب چطوری بگم دیدم بوسان کارمو راه نمیندازه اومدم سئول و با ایشون که به نظر اشناعه قمار کردم ولی اصلا به قیفشون نمیخورد کار بلد باشن اما خب من باختم باید در ازاش بهش پول میدادم ولی خب نداشتم پس گفتم تورو دارم باور کن عمدی نبود از دهنم پرید
ات:با..با بابا خودت میفهمی چیمیگی سر من قمار کردی بعد باختی منو دادی به یکی دیگه؟مگه توپ فوتبالم
کوک:ببینم ات شی بابات ایشونه خب آلام دیگه مهم نیست بیا بریم کارت دارم
ات:باشه بریم ولی بابا نمیبخشمت
کوک:ات سه تا کار میتونی انجام بدی یا ۱۰ میلیونمو بدی یا پدرت بده خب یا پیشم زندگی کنی
(درسته که کوک گفته بود میزارم بره ولی نظرش عوض شد)
ات:آقای جئون من تا کی باید پولتون بدم؟میتونید هر ماه نصف حقوقمون ندید
کوک:تا آخر هفته ولی خب پیش من تو عمارت من بمون مگه چی میشه نمیخورمت که
ات:بزارین فکرامو میکنم
و بعد ات و کوک هردو به سمت خونه هاشون حرکت کرد
•فرداصبح•
ات با استایل همیشگیش در حال حرکت به سمت شرکت بود و فکراش هم کرده بود طوری که کل شب رو نخوابیده بود به سمت آسانسور رفت و طبقه ۱۹ رو زد بعد هم کنار ایستاد تا کارکنان دیگه اونجا جا بشن ات در ظاهر آروم بود ولی توی دلش آشوب بود اون دیشب به همه چیز و همه احتمالات فکر کرده بود و همه رو نوشته بود و خب حدودا ۵ صفحه شده بود بگذریم به سمت اتاق جئون رفت و در رو زد
ات:سلام آقای جئون امروز ساعت...
کوک:سلام درموردش فکر کردی؟
خود جونگکوک نمیدونست چرا انقدر ذوق داره تا ات درخواستش رو جواب بده و اون هم مثل ات سردرگم بود
ات:خب بله میمونم پیشتون ولی یه سری شرط دارم اول اینکه اتاق مم کاملا باید جدا باشه و حتی با اتاق شما فاصله داشته باشه دوم حق خروج دارم و سوم تا وقتی بتونم پولتون بدم پیشتون میمونم بعد میرم
کوک:باشه
ات قرار شد از اونجا مستقیم به خونه بره تا وسایلش رو جمع کنه و بعد ساعت ۳ جونگکوک بره دنبالش تا همه با هم به عمارت کوک برن
*end*
۲.۵k
۱۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.