یک شب به مولایم حسین گفتم چرا قلبم دگربرتارزلفت گیر نیست
یک شب به مولایم حسین گفتم چرا قلبم دگربرتارزلفت گیر نیست
سربرزمین افکندوگفت خود کرده را تدبیر نیست
گفتم که دیگر گوییاگشتم جدا از عشق تو
گفتا که "یا زهرا" بگو ای بنده هرگز دیر نیست
گفتم که دیگر گوییا افتاده ام از چشم تو
با غم نگاهم کرد و گفت مولا ز نوکر سیر نیست
سربرزمین افکندوگفت خود کرده را تدبیر نیست
گفتم که دیگر گوییاگشتم جدا از عشق تو
گفتا که "یا زهرا" بگو ای بنده هرگز دیر نیست
گفتم که دیگر گوییا افتاده ام از چشم تو
با غم نگاهم کرد و گفت مولا ز نوکر سیر نیست
۷۵۸
۰۱ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.