my torturet
P5
تهیونگ:فکر میکنی من پیش دختری هیزی مثل تو شرت مو در بیارم دلیلی نمی بینم
ا.ت:(نفس عمیق می کشد)دراز بکش تو وان تا بشورمت
دخترک بعد این که به ارباب کمک کرد تا خودش و بشوره یکم هم کتاب خوند تا هر دو ریلکس کنند
چند دقیقه بعد از حدود در اومد و ا.ت کمک کرد تا تهیونگ لباس هاشو بپوشه بعد از پوشیدن لباس سخت مشغول خشک کردن موهای اربابش شد
تهیونگ که با سردی و غرور کامل روی ویلچر نشسته بود و به دخترک می کرد به فکر فرو میرفت
سکوتی مرگبار بینشون بود که ا.ت این سکوت و شکست
ا.ت:تو رفیق یا کسی داری که جز مامانت تا بیاد خونت؟
تهیونگ:نه
ا.ت:چی تنهایی یعنی؟
تهیونگ:قبلا یه رفیق داشتم
ا.ت:خوب الان چیشده؟براش اتفاقی افتاده
تهیونگ:نه اتفاقی نیفتاده
ا.ت:خب چیشده؟
تهیونگ:من باهاش قطع ارتباط کردم
ا.ت:چرا
تهیونگ:چون که ...........
چون قول داده بودم امشب میزارم گفتم بدقولی نکنم از پارت های بعد قرار اتفاق های جالبی بیوفته
شرایط برای پارت بعدی:
لایک:۱۲
کامنت:۱۱(درست حسابی)
فالو:۱
تهیونگ:فکر میکنی من پیش دختری هیزی مثل تو شرت مو در بیارم دلیلی نمی بینم
ا.ت:(نفس عمیق می کشد)دراز بکش تو وان تا بشورمت
دخترک بعد این که به ارباب کمک کرد تا خودش و بشوره یکم هم کتاب خوند تا هر دو ریلکس کنند
چند دقیقه بعد از حدود در اومد و ا.ت کمک کرد تا تهیونگ لباس هاشو بپوشه بعد از پوشیدن لباس سخت مشغول خشک کردن موهای اربابش شد
تهیونگ که با سردی و غرور کامل روی ویلچر نشسته بود و به دخترک می کرد به فکر فرو میرفت
سکوتی مرگبار بینشون بود که ا.ت این سکوت و شکست
ا.ت:تو رفیق یا کسی داری که جز مامانت تا بیاد خونت؟
تهیونگ:نه
ا.ت:چی تنهایی یعنی؟
تهیونگ:قبلا یه رفیق داشتم
ا.ت:خوب الان چیشده؟براش اتفاقی افتاده
تهیونگ:نه اتفاقی نیفتاده
ا.ت:خب چیشده؟
تهیونگ:من باهاش قطع ارتباط کردم
ا.ت:چرا
تهیونگ:چون که ...........
چون قول داده بودم امشب میزارم گفتم بدقولی نکنم از پارت های بعد قرار اتفاق های جالبی بیوفته
شرایط برای پارت بعدی:
لایک:۱۲
کامنت:۱۱(درست حسابی)
فالو:۱
۵.۲k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.