مدرسه دوست داشتنی من پارت 6

+ داشتیم باهم حرف میزدیم که دیدم ووکی با یه حالت فوق العاده کیوت و با چشمای پر اشک میاد سمتم

ووکی: یاااااااا جه یونا منو کشتی توووو نمی دونی چه بلایی سرم آوردی

+ اینو که گفت مثل دوونه ها شروع کردم به خندیدن

ووکی: من دارم خون گریه می کنم بعد تو می خندیییییی واسه خودت

+ آره خب چون دیوونه ای 😂😂من فقط غش کرده بودم همین واي حالا نگن غشیه ای خدااااا

ووکی : خب همونننننن راستی الان می تونی بیای که

+ نمی دونم باید بپرسیم.. نامجون کجاس

ووکی: بیرون وایساده

+ چرا نگفتی بیاد داخل

ووکی: بنظرت کتاب هاشو ول می کنه؟

+ نه خب ولی احتمالا الان دخترا رو سرشن 😂

ووکی: جرررر راس میگی🤣

هوسوک : مث ای که مرخصی و جواب آزمایش هاتم چیز خاصی رو نشون نداده باید مراقب خودت باشی وروجک


ووکی: ایوللللل بریم همه منتظرتن یه روزه ببین چه کردی

+ ایش توهم باشه بریم

خب هوسوکا مثل اینکه باید از هم جدا شیم

هوسوک : اوم فعلا 🫶🏻

ووکی : یاااااااا نگفته بودی دوس پسر داری

+ اول اینکه من تو تازه باهم آشنا شدیم بعد کِی باید بهت می گفتم؟ دوم اینکه دوس پسرم نیستتتتتتتتت دوستممههههههه

ووکی: ولی رفتار هاش مثل یه دوست نبوددددددد

+ میزنمتا

ووکی: خیلی خب بابا

سویا: یا دختررررررررر اومدییییییی حالت خوبه طوریت که نشد؟

+ لهم کردیییی آره خوبم اگه زیر دستات چرخم نکنی🤦🏻‍♀️

سویا : خوبی هم بهت نیومده

معلم ورزش : بهتره استراحت کنی فعلا نمی خواد بیای تو زمین

+ ممنون............ یعنی برا نامجون مهم نبود که من چجوریم؟ بیخیال بهم ربطی نداریم که من براش اهمیت داشته باشم
زنگ خونه که خورد با دوستام رفتیم جلو در مدرسه که........

لایک کن اگه می خونی 🙂♥️ چون تو زود اومدنش تاثیر داره