part: 20
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
▪ویو انالی▪
که در باز شدو و تهیونگ وارد شد
مرده: چی شده تهیونگ؟
ته: میخوام معامله رو به هم بزنم
مرده از روم بلند شد
مرده: یعنی چی!؟
ته: یعنی اینکه پولاتوو پس میدم
مرده: نمیخواد ...من این دخترو گرفتم..
تهیونگ عصبی تر از قبل شدو و داد زد:
_ میگم قرار داد به هم خوردد من نمیخوامم بهت بدمشش
مرده: مگه مسخره بازیه ...این چه وظعیه
نمیدونم از هیجان این که تهیونگ شده فرشته نجاتم خوش حال باشم یا گریه کنم...واقعا خوش حالم که امدششش
بهم نگاه کرد ولی نه عصبی سرد
ته: بلند شو
یجوری شده بودم که انگار به تخت چسبیدم ولی نشستم و بلافصله بلند شدم که مرده دستشو گزاشت رو شونم و انداخت رو تخت
مرده: بشینن ببینم....من این دخترو گرفتمم پولمو نمیخوام ...نکنه پوله کمه؟؟اوکی بیشتر پول میدم
تهیونگ دوباره عصبی شد و داد زد
ته: من دارم بهت میگم قرار دادمون بهدهم خوردد من نمیخوام این دخترو بفروشمم بهت نه به تو به هیچ کی اوکی ؟ بس کن حالا
تهیونگ به سمتم امد و دستم و کشید بلند کرد خواست از اتاق خارجم کنه که
مرده: تهیونگ مسخره بازی در نیار
دست تهیونگ که باهاش مچ دستم و گرفته بود سفط شد از عصبانیت
و یه دفعه برگشت طرف مرده و با نشت کوبید تو دهنش
ته::میگممم نه...گورتو از خونم گم کننن( داد)
دوباره برگشت سمتم و به در خروجی هولم داد و باهام خارج شد و رو به جمع گفت:
_ این مهمونی تمومه ...برید
سالن با هم همه ایی خالی شد
الیا به سمتمون امد
الیا: معلوم است چیکار داری میکنی؟؟؟ چرا پروندیشونن ؟؟
ته: فک نکنم لازم باشه بهت جواب پس بدما....
الیا خفه شد
ته: تو ام دیگه بارو بندیلتو جمع کن ....دختره دیگه ایی تو این خونه فروخته نمیشه ...بهت نیازی نداریم
در خونه باز شدو جونگکوک امد داخل
کوک: اینجا چخبره؟؟
تهیونگ منو هل داد طرفش که خوردم به سیnه جونگکوک
ته: اینو ببرر کنار اتاق الیا
و رفت طرف اتاق خودش
کوک: الیا چی شده؟؟
الیا جوابی نداد و با حرص دنبال تهیونگ رفت
▪ویو انالی▪
که در باز شدو و تهیونگ وارد شد
مرده: چی شده تهیونگ؟
ته: میخوام معامله رو به هم بزنم
مرده از روم بلند شد
مرده: یعنی چی!؟
ته: یعنی اینکه پولاتوو پس میدم
مرده: نمیخواد ...من این دخترو گرفتم..
تهیونگ عصبی تر از قبل شدو و داد زد:
_ میگم قرار داد به هم خوردد من نمیخوامم بهت بدمشش
مرده: مگه مسخره بازیه ...این چه وظعیه
نمیدونم از هیجان این که تهیونگ شده فرشته نجاتم خوش حال باشم یا گریه کنم...واقعا خوش حالم که امدششش
بهم نگاه کرد ولی نه عصبی سرد
ته: بلند شو
یجوری شده بودم که انگار به تخت چسبیدم ولی نشستم و بلافصله بلند شدم که مرده دستشو گزاشت رو شونم و انداخت رو تخت
مرده: بشینن ببینم....من این دخترو گرفتمم پولمو نمیخوام ...نکنه پوله کمه؟؟اوکی بیشتر پول میدم
تهیونگ دوباره عصبی شد و داد زد
ته: من دارم بهت میگم قرار دادمون بهدهم خوردد من نمیخوام این دخترو بفروشمم بهت نه به تو به هیچ کی اوکی ؟ بس کن حالا
تهیونگ به سمتم امد و دستم و کشید بلند کرد خواست از اتاق خارجم کنه که
مرده: تهیونگ مسخره بازی در نیار
دست تهیونگ که باهاش مچ دستم و گرفته بود سفط شد از عصبانیت
و یه دفعه برگشت طرف مرده و با نشت کوبید تو دهنش
ته::میگممم نه...گورتو از خونم گم کننن( داد)
دوباره برگشت سمتم و به در خروجی هولم داد و باهام خارج شد و رو به جمع گفت:
_ این مهمونی تمومه ...برید
سالن با هم همه ایی خالی شد
الیا به سمتمون امد
الیا: معلوم است چیکار داری میکنی؟؟؟ چرا پروندیشونن ؟؟
ته: فک نکنم لازم باشه بهت جواب پس بدما....
الیا خفه شد
ته: تو ام دیگه بارو بندیلتو جمع کن ....دختره دیگه ایی تو این خونه فروخته نمیشه ...بهت نیازی نداریم
در خونه باز شدو جونگکوک امد داخل
کوک: اینجا چخبره؟؟
تهیونگ منو هل داد طرفش که خوردم به سیnه جونگکوک
ته: اینو ببرر کنار اتاق الیا
و رفت طرف اتاق خودش
کوک: الیا چی شده؟؟
الیا جوابی نداد و با حرص دنبال تهیونگ رفت
۱۶.۰k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.