مونالیزا پارت ۲
نقاش در دشتی بر صندلی نشسته بود
به دور دست ها مینگریست
و دنبال سوژه ای زیبا برای خلق کردن بود
.زیرا زیبایی را باید خلق کرد.
به بوم خالیش و قلم های بی رنگش نگاهی انداخت و آهی کشید
پروانه بر گلی نشسته بود
به نظر کلیشه میآمد و جذابیت زیادی هم نداشت
تصمیم بر آن شد که منظره ی روبه رویش را بکشد ۰
قلم را آغشته به رنگ کرد خواست به بوم بزند که مزاحمی را در وسط منظره دید
+پوفففففففففف
از جایش بلند شد
و به سمت مزاحم هجوم برد
رویش به آنطرف بود و انگاری او هم در حال ديدن منظره بود
+عذر میخوام
مرد جوان به طرف نقاش برگشت
و آنجا بود که شروع شد ....
نقاش به راستی که میتوانست رشد گل رز را در قلبش حس کند
مرد جوان که تا همین چند ثانیه میش مزاحم خطاب میشد لبخندی زد
_مشکلی پیش اومده؟
+چی...چیزه ..ا..میخواستم ..چیز ..میشه لطفا
......
به دور دست ها مینگریست
و دنبال سوژه ای زیبا برای خلق کردن بود
.زیرا زیبایی را باید خلق کرد.
به بوم خالیش و قلم های بی رنگش نگاهی انداخت و آهی کشید
پروانه بر گلی نشسته بود
به نظر کلیشه میآمد و جذابیت زیادی هم نداشت
تصمیم بر آن شد که منظره ی روبه رویش را بکشد ۰
قلم را آغشته به رنگ کرد خواست به بوم بزند که مزاحمی را در وسط منظره دید
+پوفففففففففف
از جایش بلند شد
و به سمت مزاحم هجوم برد
رویش به آنطرف بود و انگاری او هم در حال ديدن منظره بود
+عذر میخوام
مرد جوان به طرف نقاش برگشت
و آنجا بود که شروع شد ....
نقاش به راستی که میتوانست رشد گل رز را در قلبش حس کند
مرد جوان که تا همین چند ثانیه میش مزاحم خطاب میشد لبخندی زد
_مشکلی پیش اومده؟
+چی...چیزه ..ا..میخواستم ..چیز ..میشه لطفا
......
۱.۴k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.