43 Part
تهیونگ: اینجاست؟
کوک: الان رو میگی؟
تهیونگ: آره میخوام ببینمش.
از زبان تهیونگ:
خیلی هول شده بود. برام جوابش مهم نبود. میدونستم اینجاست. فقط باید میدیدمش. پس خودم باید جواب رو تو دهنش بزارم.
تهیونگ: آخه بهم زنگ زد. میخواست بهم یه چیزی بگه که قطع شد. فقط تونستم بفهمم که گفت اینجاست یعنی خونه تو.
کوک: آره اینجاست.
تهیونگ: کدوم اتاقه؟ پس چرا نمیاد بیرون؟ بهتره خودم برم ببینمش.
از زبان تهیونگ:
سریع بلند شد.
کوک: نه نه نیازی نیست. خودم میرم میارمش.
رفت طبقه بالا. منم منتظر موندم ولی خیلی سریع برگشت پایین. کاملا بهم ریخته بود.
تهیونگ: چیزه شده؟ ا/ت کجاست پس؟
کوک: چیزه یکی از خدمتکارا گفت رفته بیرون. الان نیست.
تهیونگ: چه عجیب بهم زنگ زد بیام اینجا ولی رفته.
مطمینم هنوزم همینجاست. انگار که بتونم نفساش رو حس کنم.
از زبان کوک:
دستم بهت برسه ا/تتت. کجا فرار کردی؟
کوک: من الان برمیگردم.
رفتم بیرون. اگه از این عمارت خارج شده بود، بادیگارد میفهمیدن. پس هنوز اینجاست. اینور و اونور رو گشتم و با جنازه یکی از بادیگاردا مواجه شدم. یعنی این کار ا/تتتت ست؟؟
دستمو روی گلوش گذاشتم. آره مرده بود. باید همین اطراف باشه. شاید داخل بوته ها قایم شده. شروع کردم به سوت زدن و آواز خوندن.
کوک: موش کوچولو کجایی؟ بیا بیرون. بیا بیرون.
از زبان ا/ت:
کوک داشت نزدیک و نزدیک تر میشد. اگه حتی یه ذره تکون میخوردم، صدام به گوشش میرسید. فقط ثابت موندم. راه فراری نمونده بود. دیگه داشت پیدام میکرد. صبر کن این صدای تهیونگه؟ خدایا شکرت.
تهیونگ: من دیگه میخوام برم کوک. خوش گذشت.
کوک: به همین زودی؟ حالا میموندی.
از زبان کوک:
فقط کافیه تهیونگ بره. راحت میتونم ا/ت رو پیدا کنم و به حسابش برسم.
از زبان ا/ت:
همین یه راه رو داشتم. باید تهیونگ متوجه حضورم میشد. برای همین از جام بلند شدم و با صدای بلند اسم تهیونگ رو صدا زدم. کوک که دو قدم اونور تر از من بود، دهنش از تعجب از مونده بود. تهیونگ یه لبخندی زد و اومد طرفم.
از زبان کوک:
این دختر از پشت دستای منو بسته. موندم چیکار کنم. تهیونگ بد موقع اومدی. بد موقععععع. الان نمیتونم حرکتی بزنم. باید تا زمانی که تهیونگ بره صبر کنم. اگه ا/ت بهش بگه چی؟
تهیونگ: پس اینجا بودی؟
ا/ت: اوهوم.
تهیونگ: چرا اینجا حالا؟
ا/ت: دنبال یه خرگوش میگشتم.
تهیونگ: آهان. بهتره بریم داخل و بیشتر حرف بزنیم.
ا/ت: موافقم.
از زبان کوک:
دنبالشون راه افتادم. دعا دعا میکردم ا/ت دهنشو ببنده و خفه شه وگرنه لو میرم.
...
لایک
❤️
کوک: الان رو میگی؟
تهیونگ: آره میخوام ببینمش.
از زبان تهیونگ:
خیلی هول شده بود. برام جوابش مهم نبود. میدونستم اینجاست. فقط باید میدیدمش. پس خودم باید جواب رو تو دهنش بزارم.
تهیونگ: آخه بهم زنگ زد. میخواست بهم یه چیزی بگه که قطع شد. فقط تونستم بفهمم که گفت اینجاست یعنی خونه تو.
کوک: آره اینجاست.
تهیونگ: کدوم اتاقه؟ پس چرا نمیاد بیرون؟ بهتره خودم برم ببینمش.
از زبان تهیونگ:
سریع بلند شد.
کوک: نه نه نیازی نیست. خودم میرم میارمش.
رفت طبقه بالا. منم منتظر موندم ولی خیلی سریع برگشت پایین. کاملا بهم ریخته بود.
تهیونگ: چیزه شده؟ ا/ت کجاست پس؟
کوک: چیزه یکی از خدمتکارا گفت رفته بیرون. الان نیست.
تهیونگ: چه عجیب بهم زنگ زد بیام اینجا ولی رفته.
مطمینم هنوزم همینجاست. انگار که بتونم نفساش رو حس کنم.
از زبان کوک:
دستم بهت برسه ا/تتت. کجا فرار کردی؟
کوک: من الان برمیگردم.
رفتم بیرون. اگه از این عمارت خارج شده بود، بادیگارد میفهمیدن. پس هنوز اینجاست. اینور و اونور رو گشتم و با جنازه یکی از بادیگاردا مواجه شدم. یعنی این کار ا/تتتت ست؟؟
دستمو روی گلوش گذاشتم. آره مرده بود. باید همین اطراف باشه. شاید داخل بوته ها قایم شده. شروع کردم به سوت زدن و آواز خوندن.
کوک: موش کوچولو کجایی؟ بیا بیرون. بیا بیرون.
از زبان ا/ت:
کوک داشت نزدیک و نزدیک تر میشد. اگه حتی یه ذره تکون میخوردم، صدام به گوشش میرسید. فقط ثابت موندم. راه فراری نمونده بود. دیگه داشت پیدام میکرد. صبر کن این صدای تهیونگه؟ خدایا شکرت.
تهیونگ: من دیگه میخوام برم کوک. خوش گذشت.
کوک: به همین زودی؟ حالا میموندی.
از زبان کوک:
فقط کافیه تهیونگ بره. راحت میتونم ا/ت رو پیدا کنم و به حسابش برسم.
از زبان ا/ت:
همین یه راه رو داشتم. باید تهیونگ متوجه حضورم میشد. برای همین از جام بلند شدم و با صدای بلند اسم تهیونگ رو صدا زدم. کوک که دو قدم اونور تر از من بود، دهنش از تعجب از مونده بود. تهیونگ یه لبخندی زد و اومد طرفم.
از زبان کوک:
این دختر از پشت دستای منو بسته. موندم چیکار کنم. تهیونگ بد موقع اومدی. بد موقععععع. الان نمیتونم حرکتی بزنم. باید تا زمانی که تهیونگ بره صبر کنم. اگه ا/ت بهش بگه چی؟
تهیونگ: پس اینجا بودی؟
ا/ت: اوهوم.
تهیونگ: چرا اینجا حالا؟
ا/ت: دنبال یه خرگوش میگشتم.
تهیونگ: آهان. بهتره بریم داخل و بیشتر حرف بزنیم.
ا/ت: موافقم.
از زبان کوک:
دنبالشون راه افتادم. دعا دعا میکردم ا/ت دهنشو ببنده و خفه شه وگرنه لو میرم.
...
لایک
❤️
۱۴.۳k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.