part 17
part 17
مین وو: چیکار داری میکنی
جونکوک: به چه حقی به ات دست میزنی
ات: لطفا دعوا نکنید
مین وو: همین حالا باید این از این خونه بره اصلا این کیه که آوردیش خونت شاید یه دزد باشه شاید غاتل باشه اصلا شاید مافیا باشه
جونکوک: کافیه از حدت نگذر (با داد)
ات: مین وو بس کن خواهش میکنم از اینجا برو بعدن صحبت میکنیم
مین وو: پس که اینطور باشه الان میرم اما با تو یکی کار دارم (روبه جونکوک)
ات
مین وو با خیلی عصبانیت رفت
جونکوک
با عصبانیت رویه صندلی نشستم
ات: معذرت میخوام مین وو فقط یکم عصبانی بود فقط همین
جونکوک: اون تو رو دوست داره
ات: نه چی داری میگی اون فقط دوستمه
جونکوک: تو نمی فهمی
ات: نه اون فقط منو به چشمه یه دوست می بینه
جونکوک: بس کن یکم فکر کن که اون چرا انقدر باهات خوبه فقط بخاطر اینکه دوست داره
(با داد)
ات: خوب اصلا اگه دوسم داشته باشه برای تو مگه مهمه
جونکوک: اره مهمه (با داد )
ات: چرا برات مهمه
جونکوک
هیچ حرفی نزدم فقط سکوت کردم
ات: بگو دیگه چرا برات مهمه
جونکوک
من بازم سکوت کردم و چیزی نگفتم
ات: بگو دیگه چرا برات مهمه چرا سکوت میکنی (با داد)
جونکوک: اگه میخوای بفهمی امشب بیا رستوران همون پیر زنه
بعد از حرفم از خونه رفتم بیرون
ات
یعنی چی آخه چرا میخواد برم اونجا یعنی چی میخواد بهم بگه نکنه چیزی که تو ذهنمه رو میخواد بگه وایی اون فکرم فقط یه رویا بود یعنی قراره اون رویام به واقعیت تبدیل بشه میتونیم کناره هم دیگه بمونیم
( با خنده )
باید برم واسیه شب لباس انتخاب کنم باید خیلی خودمو خوشگل کنم
(با خیلی ذوق )
جونکوک
کله روز رو کناره همون دریا قدم زدم و فکر میکردم که به تو بگم یا نه اگه بهش بگم که دروغ گفتم بهش منو میبخشه
آخه من چطور تویه این یه ماه آنقدر عاشقش شدم اونم عاشقمه فکر نکنم عاشقم باشه اصلا من به چه عقلی بهش گفتم امشب بیاد رستوران اوفف چیکار کنم
اما کاریه که کردم پس انجامش میدم
ادامه دارد
💜💜💜💜
💜💜💜
💜💜
💜
jk
مین وو: چیکار داری میکنی
جونکوک: به چه حقی به ات دست میزنی
ات: لطفا دعوا نکنید
مین وو: همین حالا باید این از این خونه بره اصلا این کیه که آوردیش خونت شاید یه دزد باشه شاید غاتل باشه اصلا شاید مافیا باشه
جونکوک: کافیه از حدت نگذر (با داد)
ات: مین وو بس کن خواهش میکنم از اینجا برو بعدن صحبت میکنیم
مین وو: پس که اینطور باشه الان میرم اما با تو یکی کار دارم (روبه جونکوک)
ات
مین وو با خیلی عصبانیت رفت
جونکوک
با عصبانیت رویه صندلی نشستم
ات: معذرت میخوام مین وو فقط یکم عصبانی بود فقط همین
جونکوک: اون تو رو دوست داره
ات: نه چی داری میگی اون فقط دوستمه
جونکوک: تو نمی فهمی
ات: نه اون فقط منو به چشمه یه دوست می بینه
جونکوک: بس کن یکم فکر کن که اون چرا انقدر باهات خوبه فقط بخاطر اینکه دوست داره
(با داد)
ات: خوب اصلا اگه دوسم داشته باشه برای تو مگه مهمه
جونکوک: اره مهمه (با داد )
ات: چرا برات مهمه
جونکوک
هیچ حرفی نزدم فقط سکوت کردم
ات: بگو دیگه چرا برات مهمه
جونکوک
من بازم سکوت کردم و چیزی نگفتم
ات: بگو دیگه چرا برات مهمه چرا سکوت میکنی (با داد)
جونکوک: اگه میخوای بفهمی امشب بیا رستوران همون پیر زنه
بعد از حرفم از خونه رفتم بیرون
ات
یعنی چی آخه چرا میخواد برم اونجا یعنی چی میخواد بهم بگه نکنه چیزی که تو ذهنمه رو میخواد بگه وایی اون فکرم فقط یه رویا بود یعنی قراره اون رویام به واقعیت تبدیل بشه میتونیم کناره هم دیگه بمونیم
( با خنده )
باید برم واسیه شب لباس انتخاب کنم باید خیلی خودمو خوشگل کنم
(با خیلی ذوق )
جونکوک
کله روز رو کناره همون دریا قدم زدم و فکر میکردم که به تو بگم یا نه اگه بهش بگم که دروغ گفتم بهش منو میبخشه
آخه من چطور تویه این یه ماه آنقدر عاشقش شدم اونم عاشقمه فکر نکنم عاشقم باشه اصلا من به چه عقلی بهش گفتم امشب بیاد رستوران اوفف چیکار کنم
اما کاریه که کردم پس انجامش میدم
ادامه دارد
💜💜💜💜
💜💜💜
💜💜
💜
jk
۶.۳k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.