پارت ۵ : وقتی اومدید ایران...
آقا ممد رضا : سلام،گل سرخ بابا خوبی اون شوهری دهنسامت کجاست
جین : سلام بابا جون
آقا ممد رضا : سلام دهنسام بابا خوش اومدی شیش تا داشت کجان
پسرا : سلام ما اینجاییم
افا ممد رضا : ماشالله برکتی خدا رو یکی از یکی گل تر آقا تر ماشالله ماشالله خانم زاغ آتیش کن پسرا چش،نخورن
جین : باباجون راستی من هندسامم نه دهنسام
آقا ممد رضا : آره بابا همون که تو میگی خانوم غذا رو بردار بیا که مردیم از گشنگی
خدیجه خانم : آره ما هم گشنمونه علیرضا مرد پاشید بیاید سفره رو بندازید
ا.ت : منم بیام
خدیجه خانم: نه تو حامله ای استراحت کن
ا.ت نشست و پسرا و بقیه سفره رو چیدن
خدیجه خانم : بفرمایید که یه آبگوشتی بار گذاشتم که وقتی خوردید میبنید چند تا انگشتانتان نیست
همه نشستن و شروع کردن
جیمین : وای چه خوشمزس
ا.ت : مگه میشه ماست و پیاز و سبزی و آبگوشت و نون سنگگ بد مزه باشه ( خنده )
خدیجه خانم : الهی شکر که خوشتون اومده مادر
میگم ممد رضا بیا این گوشتکوفته رو بکوب
آقا ممد رضا : یادش بخیر اون زمونا با با نوکیا گوشتکوب میرفتیم
نه العان که این کره خر علیرضا رو میگم یه ایفون خریده خودش روی زمین میخوابه گوشی رو تخت هی روزگار
خلاصه همه غذا خوردن و سفره رو جمع کردن که علیرضا با کلی بالشت رنگاورنگ،با روکش های گل منگولی اومد و ریخت وسط حال و همه یه گوشه از حال بی هوش شدن
ساعت ۳ بعد از ظهر
کوک : اما شما تقلب کردید بابابزرگ
آقا ممد رضا : تقلب کجاست بچه بلد نیستی بازی کنی کم کاری خودتو نگو تقلب کردم
خدیجه خانم : د کپه مرگتون و بزارید اگه میخورید با دمپایی نیام بالا سرتون
ساعت ۴ بعد از ظهر
جین : سلام بابا جون
آقا ممد رضا : سلام دهنسام بابا خوش اومدی شیش تا داشت کجان
پسرا : سلام ما اینجاییم
افا ممد رضا : ماشالله برکتی خدا رو یکی از یکی گل تر آقا تر ماشالله ماشالله خانم زاغ آتیش کن پسرا چش،نخورن
جین : باباجون راستی من هندسامم نه دهنسام
آقا ممد رضا : آره بابا همون که تو میگی خانوم غذا رو بردار بیا که مردیم از گشنگی
خدیجه خانم : آره ما هم گشنمونه علیرضا مرد پاشید بیاید سفره رو بندازید
ا.ت : منم بیام
خدیجه خانم: نه تو حامله ای استراحت کن
ا.ت نشست و پسرا و بقیه سفره رو چیدن
خدیجه خانم : بفرمایید که یه آبگوشتی بار گذاشتم که وقتی خوردید میبنید چند تا انگشتانتان نیست
همه نشستن و شروع کردن
جیمین : وای چه خوشمزس
ا.ت : مگه میشه ماست و پیاز و سبزی و آبگوشت و نون سنگگ بد مزه باشه ( خنده )
خدیجه خانم : الهی شکر که خوشتون اومده مادر
میگم ممد رضا بیا این گوشتکوفته رو بکوب
آقا ممد رضا : یادش بخیر اون زمونا با با نوکیا گوشتکوب میرفتیم
نه العان که این کره خر علیرضا رو میگم یه ایفون خریده خودش روی زمین میخوابه گوشی رو تخت هی روزگار
خلاصه همه غذا خوردن و سفره رو جمع کردن که علیرضا با کلی بالشت رنگاورنگ،با روکش های گل منگولی اومد و ریخت وسط حال و همه یه گوشه از حال بی هوش شدن
ساعت ۳ بعد از ظهر
کوک : اما شما تقلب کردید بابابزرگ
آقا ممد رضا : تقلب کجاست بچه بلد نیستی بازی کنی کم کاری خودتو نگو تقلب کردم
خدیجه خانم : د کپه مرگتون و بزارید اگه میخورید با دمپایی نیام بالا سرتون
ساعت ۴ بعد از ظهر
۸.۳k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.