فیک جانگ کوک دوری فصل دوم پارت ۱
این پارت رو ایشون نوشتن💗
https://wisgoon.com/lisaaaa.army
دوری
(F2)(p1)
جانگکوک و ا.ت
یک سال بعد
ا.ت ویو
هر روز میرم سر قبر عشقم
اون همه زندگیم بود
جانگکوک شی چرا اینقدر پست فطرتی؟
مگه بهم قول نداده بودی تنهام نذاری
اون روز بخاطر انتخاب و حرف اشتباه تو تنها ترین و غمگین ترین ادم جهان شدم
به نظرت چجوری این یکسال رو بدون زل زدن به چشم های اسمونیت سر کردم؟
فقط بخاطر دختر چند ماهمون .....
اسمش هست جانگ می.....جئون جانگ می
یادمه چقدر گل سرخ دوست داشتی....
واسه همین اسمشو گذاشتم جانگ می....به معنی گل سرخ...جانگ میه جانگکوک ....
اون اینقدر بدجنس نیست .....
هیچوقت تنهام نمیزاره....
اخه اون پدر پست فطرتت چطور تونست
پسر خودشو به این روز بندازه؟
ها!؟
هرروز دعا میکنم این یه خواب باشه و زود بیدار شی.......
د لعنتی بلند شو دیگه
اگه یکی از سلول های بدنت هم بهم علاقه داره بیدار شو ....
_ا.ت.....
ا.ت با چشم های گرد شده پشت سرش رو نگاه کرد
چیزی رو میدید که باورش نمیشد....
دخترش....جانگ می کوچولوش....بغل
اون کسی بود که باید باشه.....
اون بغل جانگکوک بود ......
+*بغض یااااا من دارم خواب میبینم؟یا کوکی داداش دوقلو داشت...هق..باید بهم ثابت کنی جانگکوکی ....ثابت کن....
(*جانگکوک گردنبندی که آخرین روزی که همدیگر رو دیدن رو از جیبش در اورد بهش نشون داد همون گردنبند یادگار مادر ا.ت که اون روز تو دستاش گذاشت...)
...خدا جواب دعا هام رو داده
هق....خدا دوست نداشت جانگ میه من بدون پدر بزرگ شه..
_*بغل کردن
+راستی تو چجوری اینجایی؟ زنده و سالم؟
_امم .... راستش داستانش طولانیه....
شرط نمیزارم چون ممکنه دیگه نخوان ادامش بنویسن...
حداقل بگین خوب بود یا ن
مرسی لاوام
https://wisgoon.com/lisaaaa.army
دوری
(F2)(p1)
جانگکوک و ا.ت
یک سال بعد
ا.ت ویو
هر روز میرم سر قبر عشقم
اون همه زندگیم بود
جانگکوک شی چرا اینقدر پست فطرتی؟
مگه بهم قول نداده بودی تنهام نذاری
اون روز بخاطر انتخاب و حرف اشتباه تو تنها ترین و غمگین ترین ادم جهان شدم
به نظرت چجوری این یکسال رو بدون زل زدن به چشم های اسمونیت سر کردم؟
فقط بخاطر دختر چند ماهمون .....
اسمش هست جانگ می.....جئون جانگ می
یادمه چقدر گل سرخ دوست داشتی....
واسه همین اسمشو گذاشتم جانگ می....به معنی گل سرخ...جانگ میه جانگکوک ....
اون اینقدر بدجنس نیست .....
هیچوقت تنهام نمیزاره....
اخه اون پدر پست فطرتت چطور تونست
پسر خودشو به این روز بندازه؟
ها!؟
هرروز دعا میکنم این یه خواب باشه و زود بیدار شی.......
د لعنتی بلند شو دیگه
اگه یکی از سلول های بدنت هم بهم علاقه داره بیدار شو ....
_ا.ت.....
ا.ت با چشم های گرد شده پشت سرش رو نگاه کرد
چیزی رو میدید که باورش نمیشد....
دخترش....جانگ می کوچولوش....بغل
اون کسی بود که باید باشه.....
اون بغل جانگکوک بود ......
+*بغض یااااا من دارم خواب میبینم؟یا کوکی داداش دوقلو داشت...هق..باید بهم ثابت کنی جانگکوکی ....ثابت کن....
(*جانگکوک گردنبندی که آخرین روزی که همدیگر رو دیدن رو از جیبش در اورد بهش نشون داد همون گردنبند یادگار مادر ا.ت که اون روز تو دستاش گذاشت...)
...خدا جواب دعا هام رو داده
هق....خدا دوست نداشت جانگ میه من بدون پدر بزرگ شه..
_*بغل کردن
+راستی تو چجوری اینجایی؟ زنده و سالم؟
_امم .... راستش داستانش طولانیه....
شرط نمیزارم چون ممکنه دیگه نخوان ادامش بنویسن...
حداقل بگین خوب بود یا ن
مرسی لاوام
۹۳.۹k
۲۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.