فص2 قسمت 15
ویو کوک
یدفعه دندونام اومد بیرون
_آییی .....وای ...نه الان نه....
+چیشده؟!
بهش نگاه کردم که ترسید
_لطفا از اینجا برو اییی وای خدااا
+شاید بتونم کمکت کنم؟!
_نمیتونی برو (کمی داد)
_من کنترلم رو از دست میدم
ویو
فکر کردم کمکش کنم شاید بتونم .حالا که قدرت دارم بتونم ازش استفاده کنم.
چشامو بستم و سعی کردم سعی کردم که تونستم فعالش کنم .نفس های عمیقی کشیدم و بعد گفتم
+دستمو بگیر(با تاکید)ویو نگاش کردم توی نیرو بود میخواستم بکشمش اصلا دست خودم نبود نمیتونستم دستمو خوب نگه دارم پس بهش حمله ور شدم .با دندونام رو محکم رو پوست نازکش کشیدم
که همون لحظه رو زمین افتادم و دندون های نیشم رفت تو
_آیییی اخ سرم
ویو الینا
با این کارش عقب نرفتم(راهنمایی:چون الینا با وجودش اینکارو کرد و میخواست بهش کمک کنه برای همین تبدیلش به انسان کرد)
که دستمو با دندونش برید .یه فالمه خون اومد و من ساکت بودم .چون منو یوگی تو این خراشای دست دردمون نمیگرفت فقط فحش میدادیم.
یکم دردم گرفت که دیدم گفت
ویو کوک
با دیدن دستش ترسیدم و زود رفتم پیشش
_واقعا ببخشید به خدا از قصد نبود
_به خدا راس...(نذاشت حرفم تموم شه که گف)
+اشکال نداره!
_درد میکنه
+یکم
براش باند پیچی کردم و در حین اون کار گفتم
_ چجوری اینکارو کردی ها
+نمیدونم شاید چون دوست داشتم به انسان تبدیلت کردم
_تو از کجا میدونی که من هم انسان و خوناشامم
+من نمیدونستم اینجوری هستی ولی ...(نزاشتم بگه که گفتم)
_تو چون از قلبت دوس داشتی بهم کمک کنی اینجوری شد .
+از کجا میدونی!؟؟
_چون مامان بابام بهم گفتن که وقتی عشق واقعی تو رو ببوسه تو تبدیل به انسان میشی ولی به این شرط که اون انسان باشه به من گفتن که خون آشام میتونی باشی ولی اگه میخوای انسان بشی باید قرص بخوری چون هر دو تا رو نمیتونی با هم داشته باشی.
+پس من الان دوست دارم!!؟
_ من چی میدونم شاید به خاطر این که دوست داشتی بهم کمک کنی اینجوری شد.
+ باشه حالا بیا بریم
ویو کوک
صدا ها بیشتر شدن و صدای ته و جیمین بیشتر و بیش تر پیشد که....
2 لایک
یدفعه دندونام اومد بیرون
_آییی .....وای ...نه الان نه....
+چیشده؟!
بهش نگاه کردم که ترسید
_لطفا از اینجا برو اییی وای خدااا
+شاید بتونم کمکت کنم؟!
_نمیتونی برو (کمی داد)
_من کنترلم رو از دست میدم
ویو
فکر کردم کمکش کنم شاید بتونم .حالا که قدرت دارم بتونم ازش استفاده کنم.
چشامو بستم و سعی کردم سعی کردم که تونستم فعالش کنم .نفس های عمیقی کشیدم و بعد گفتم
+دستمو بگیر(با تاکید)ویو نگاش کردم توی نیرو بود میخواستم بکشمش اصلا دست خودم نبود نمیتونستم دستمو خوب نگه دارم پس بهش حمله ور شدم .با دندونام رو محکم رو پوست نازکش کشیدم
که همون لحظه رو زمین افتادم و دندون های نیشم رفت تو
_آیییی اخ سرم
ویو الینا
با این کارش عقب نرفتم(راهنمایی:چون الینا با وجودش اینکارو کرد و میخواست بهش کمک کنه برای همین تبدیلش به انسان کرد)
که دستمو با دندونش برید .یه فالمه خون اومد و من ساکت بودم .چون منو یوگی تو این خراشای دست دردمون نمیگرفت فقط فحش میدادیم.
یکم دردم گرفت که دیدم گفت
ویو کوک
با دیدن دستش ترسیدم و زود رفتم پیشش
_واقعا ببخشید به خدا از قصد نبود
_به خدا راس...(نذاشت حرفم تموم شه که گف)
+اشکال نداره!
_درد میکنه
+یکم
براش باند پیچی کردم و در حین اون کار گفتم
_ چجوری اینکارو کردی ها
+نمیدونم شاید چون دوست داشتم به انسان تبدیلت کردم
_تو از کجا میدونی که من هم انسان و خوناشامم
+من نمیدونستم اینجوری هستی ولی ...(نزاشتم بگه که گفتم)
_تو چون از قلبت دوس داشتی بهم کمک کنی اینجوری شد .
+از کجا میدونی!؟؟
_چون مامان بابام بهم گفتن که وقتی عشق واقعی تو رو ببوسه تو تبدیل به انسان میشی ولی به این شرط که اون انسان باشه به من گفتن که خون آشام میتونی باشی ولی اگه میخوای انسان بشی باید قرص بخوری چون هر دو تا رو نمیتونی با هم داشته باشی.
+پس من الان دوست دارم!!؟
_ من چی میدونم شاید به خاطر این که دوست داشتی بهم کمک کنی اینجوری شد.
+ باشه حالا بیا بریم
ویو کوک
صدا ها بیشتر شدن و صدای ته و جیمین بیشتر و بیش تر پیشد که....
2 لایک
۱.۱k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.