عشق مافیایی
عشق مافیایی
Part=1
ویو کاترین
از خواب بیدار شدم و رفتم یه دوش گرفتم و رفتم پایین تا صبحانه بخورم که دیدم پدرمم هست برام ی کم عجیب بود چون اون بیشتر وقتا خونه نیست و من و مامانم تنها صبحونه میخوریم بگذریم حتما امروز کاری نداشته رفتم نشستم پیششون و بهشون صبح بخیر گفتم و اونا هم بهم همینو گفتن
پ کاترین: کاترین دخترم امروز به یه جشن باید بریم که جونگ هو (دوست پدر کاترین و پدر کوک) دعوتمون کرده ازت میخوام داخل جشن بی نقص باشی
+چشم بابا
پ کاترین: افرین دخترم
بعد خوردنه صبحانم روبه پدرم کردم و ازش پرسیدم: چ کسایی داخل جشن هستن؟
پدرم گفت: همه مافیا های بزرگ گفتم: مثلا کیا؟
گفت: خانواده کیم، جئون..
همینکه گفت جئون تپش قلب گرفتم چون حتما جونگکوکم بود و اب پرتقالی ک داشتم میخوردم پرید گلوم
پدرم اومد و زد پشتم گفت چیشد؟
گفتم هیچی فقط گفتی جئون تعجب کردم چون باهاش دشمنی
پدرم گفت: درسته باهام بدیم ولی برای نگه داشت باند مافیایی مون حتی باهم همکاریم میکنیم ولی این دشمنی از بین نمیره
یه اوهومی گفتم و بلند شدم و رفتم طبقه بالا داخل اتاقم وقتی جلوی پدر و مادرم بودم خودم و خیلی ریلکس نشون دادم ولی همین که وارد اتاقم شدم از خوشحالی بالا پایین میپریدم و جیغ های خفه ای میکشیدم و با خودم میگفتم:
دوباره میبینمش اخ جونننننن بعد ک انرژیم تموم شد دراز کشیدم روی تخت و چشام و بستم
ویو کوک
امروز صبح وقتی بیدار شدم پدرم مثل همیشه خونه نبود رفتم پایین صبحانه بخورم که مادرم و تهیونگ و دیدم رفتم پیششون و بهم صبح بخیر گفتن و منم بهشون صبح بخیر گفتم
داشتم صبحونم و میخوردم که تهیونگ گفتش: ساعت 6 برای جشن اماده باش
با تعجب نگاش کردم که گفتم: جشن چی؟
تهیونگ گفت: این جشن برای مذاکره کردن مافیاهاست و خانواده های مافیا های بزرگ توی جشنن
گفتم: مثل کی؟
گفت: مثل خانواده مین
تعجب کردم چون پدرم با اقای مین دشمنی داشت از یه طرفم خوشحال بودم چون کاترینم 100 در100 هستش و میبینمش
به تهیونگ گفتم: ولی بابا که با اقای مین دشمنی داره گفتش: منم این سوال و ازش کردم و گفت دشمن هستیم ولی به خون هم که تشنه نیستیم و دلیل نمیشه وقتی فقط باهم مذاکره میکنیم دوست باشیم
سری تکون دادم و بابت صبحونه تشکر کردم و رفتم سمت اتاقم طبقه بالا
تپش قلب داشتم وقتی وارد اتاقم شدم دستم و گذاشتم روی قلبم و با خودم گفتم: تو چی داری دختر که با فکر کردن بهت هم تپش قلب میگرم......
نویسنده: sabaj88
نظراتتون و بگین
❤️✨🧚♀
Part=1
ویو کاترین
از خواب بیدار شدم و رفتم یه دوش گرفتم و رفتم پایین تا صبحانه بخورم که دیدم پدرمم هست برام ی کم عجیب بود چون اون بیشتر وقتا خونه نیست و من و مامانم تنها صبحونه میخوریم بگذریم حتما امروز کاری نداشته رفتم نشستم پیششون و بهشون صبح بخیر گفتم و اونا هم بهم همینو گفتن
پ کاترین: کاترین دخترم امروز به یه جشن باید بریم که جونگ هو (دوست پدر کاترین و پدر کوک) دعوتمون کرده ازت میخوام داخل جشن بی نقص باشی
+چشم بابا
پ کاترین: افرین دخترم
بعد خوردنه صبحانم روبه پدرم کردم و ازش پرسیدم: چ کسایی داخل جشن هستن؟
پدرم گفت: همه مافیا های بزرگ گفتم: مثلا کیا؟
گفت: خانواده کیم، جئون..
همینکه گفت جئون تپش قلب گرفتم چون حتما جونگکوکم بود و اب پرتقالی ک داشتم میخوردم پرید گلوم
پدرم اومد و زد پشتم گفت چیشد؟
گفتم هیچی فقط گفتی جئون تعجب کردم چون باهاش دشمنی
پدرم گفت: درسته باهام بدیم ولی برای نگه داشت باند مافیایی مون حتی باهم همکاریم میکنیم ولی این دشمنی از بین نمیره
یه اوهومی گفتم و بلند شدم و رفتم طبقه بالا داخل اتاقم وقتی جلوی پدر و مادرم بودم خودم و خیلی ریلکس نشون دادم ولی همین که وارد اتاقم شدم از خوشحالی بالا پایین میپریدم و جیغ های خفه ای میکشیدم و با خودم میگفتم:
دوباره میبینمش اخ جونننننن بعد ک انرژیم تموم شد دراز کشیدم روی تخت و چشام و بستم
ویو کوک
امروز صبح وقتی بیدار شدم پدرم مثل همیشه خونه نبود رفتم پایین صبحانه بخورم که مادرم و تهیونگ و دیدم رفتم پیششون و بهم صبح بخیر گفتن و منم بهشون صبح بخیر گفتم
داشتم صبحونم و میخوردم که تهیونگ گفتش: ساعت 6 برای جشن اماده باش
با تعجب نگاش کردم که گفتم: جشن چی؟
تهیونگ گفت: این جشن برای مذاکره کردن مافیاهاست و خانواده های مافیا های بزرگ توی جشنن
گفتم: مثل کی؟
گفت: مثل خانواده مین
تعجب کردم چون پدرم با اقای مین دشمنی داشت از یه طرفم خوشحال بودم چون کاترینم 100 در100 هستش و میبینمش
به تهیونگ گفتم: ولی بابا که با اقای مین دشمنی داره گفتش: منم این سوال و ازش کردم و گفت دشمن هستیم ولی به خون هم که تشنه نیستیم و دلیل نمیشه وقتی فقط باهم مذاکره میکنیم دوست باشیم
سری تکون دادم و بابت صبحونه تشکر کردم و رفتم سمت اتاقم طبقه بالا
تپش قلب داشتم وقتی وارد اتاقم شدم دستم و گذاشتم روی قلبم و با خودم گفتم: تو چی داری دختر که با فکر کردن بهت هم تپش قلب میگرم......
نویسنده: sabaj88
نظراتتون و بگین
❤️✨🧚♀
۱۹.۶k
۱۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.