راکون کچولو مو صورتی p53
داد زدم:بیا اینم یه نشونه دیگه که زورتون زیاده بعد از اون کلی شکلک در آوردم و دست جک رو دوباره کشیدم تا بازم فرار کنیم اونم سریع بلند شد بعدش هردومون سریعا با هم فرار کردیم
جک:هوی هوی این زیادی سمه
من:میدونم
و هردومون زدیم زیر خنده
جک:میگم خب حالا باید از کجا قارچ هارو پیدا کنیم؟
من:عام بعد از اینکه از غار بیرون اومدیم سمت چپ وایسا ما الان کجاییم؟
ادمین:(گمشدگان)
جک:نگو که گم شدیم
من:خب ما گم شدیم کاریش هم نمیشه کرد ولی فعلا بیا همون راهی که اومدیم رو برگردیم بعد از اینکه چند بار دور خودمون چرخیدیم بالاخره مسیر رو پیدا کردیم
من:حالا از کدوم ور باید میرفتیممم؟ اگه گفتی اگه گفتی؟
جک:من که نمیدونم آخه برادر
من :خب منم نمیدونم بیا برگردیم
و داخل غار شدیم
بکی و آنیا هم داشتن ماهی میخوردن
جک:مگه نگفتی این ماهی دوست نداره؟
آنیا:کی دوست ندارم سلام
جک:تو دیگه
آنیا:نه بابا من عاشق ماهی ام
جک:پس این چی میگه
من:عام خب ، خب ، خب ، راستش من خودم ماهی دوست ندارم
جک:دروغگو
من:خب اگه میگفتم خودم دوست ندارم تو اصلا میومدی؟
جک:معلومه اصلا من بخواطر تو اومدم نه اون
من:ها؟
جک:چیه خب
من:یعنی تو الان میخواستی که خب باهام وقت بگذرونی ؟
جک:آره خب آخه تو اصلا باهام حرف نمیزدی
آنیا:اینارو ول کنید دامیان تو دقیقا اینسوک و داداشش رو کجا انداختی
من:لب سخره که حدود ۵ یا ۶ متر تقریبا توی آخرای همین جنگل بود
آنیا:خب آخه چرا لب سخرههههه
من:که یکم مشغول بشن مطمئنا از ماشین فرار میکردم
آنیا:نه خیرم اینجور که بهم گفت داداشش مرد خودشم در اثر شعله آتیش انفجار ماشین پوست صورتش سوخته بود حواست باشه مردم رو کجا تلپورت میکنی میخواست سر همین کاری که تو کردی برای انتقام بیاد و منو بکشه خجالت بکش اصن من قهرم
خشکم زد تمام اینا تقصیر منه؟
یعنی تمام این اتفاقات وایسا الان اصلا من فرقی با .. . نه من دیگه باهاش دوستم الان نمیتونم چیزی بگم لعنتی ولی من بهش گفتم که هش تقصیر اونه این درست نیست
سریع روم رو به طرف جک برگردوندم
دستاش رو مشت کرده واضح بود که عصبیه اما داشت بهم لبخند میزد
ادمین:مود جک اینجا دیدنیه و از بس دیدنیه نمیتونم درست به تصویر بکشمش
لعنت ، من بهش اینو گفتم حالا چکار کنم نه نه الان نباید گریه کنم نه نه نه سریع از اونجا بیرون رفتم
و به سمت رودخونه ای که ازش ماهی گرفتیم دویدم گریم گرفته بود به خاطر این نبود که نمیخواستم اون حرفا رو از آنیا بشنوم به این خاطر بود که با اینکه همش تقصیر خودم بود اونارو به جک گفتم و دلشو شکستم من من من یه احمقم یه احمق تمام عیارم بالاخره به رود خونه رسیدم همونجا نشستم و یه دل سیر گریه کردم بعد از پنج دقیقه حس کردم که یه دست روی شونه اومد
جک:خالی شدی؟
جک:هوی هوی این زیادی سمه
من:میدونم
و هردومون زدیم زیر خنده
جک:میگم خب حالا باید از کجا قارچ هارو پیدا کنیم؟
من:عام بعد از اینکه از غار بیرون اومدیم سمت چپ وایسا ما الان کجاییم؟
ادمین:(گمشدگان)
جک:نگو که گم شدیم
من:خب ما گم شدیم کاریش هم نمیشه کرد ولی فعلا بیا همون راهی که اومدیم رو برگردیم بعد از اینکه چند بار دور خودمون چرخیدیم بالاخره مسیر رو پیدا کردیم
من:حالا از کدوم ور باید میرفتیممم؟ اگه گفتی اگه گفتی؟
جک:من که نمیدونم آخه برادر
من :خب منم نمیدونم بیا برگردیم
و داخل غار شدیم
بکی و آنیا هم داشتن ماهی میخوردن
جک:مگه نگفتی این ماهی دوست نداره؟
آنیا:کی دوست ندارم سلام
جک:تو دیگه
آنیا:نه بابا من عاشق ماهی ام
جک:پس این چی میگه
من:عام خب ، خب ، خب ، راستش من خودم ماهی دوست ندارم
جک:دروغگو
من:خب اگه میگفتم خودم دوست ندارم تو اصلا میومدی؟
جک:معلومه اصلا من بخواطر تو اومدم نه اون
من:ها؟
جک:چیه خب
من:یعنی تو الان میخواستی که خب باهام وقت بگذرونی ؟
جک:آره خب آخه تو اصلا باهام حرف نمیزدی
آنیا:اینارو ول کنید دامیان تو دقیقا اینسوک و داداشش رو کجا انداختی
من:لب سخره که حدود ۵ یا ۶ متر تقریبا توی آخرای همین جنگل بود
آنیا:خب آخه چرا لب سخرههههه
من:که یکم مشغول بشن مطمئنا از ماشین فرار میکردم
آنیا:نه خیرم اینجور که بهم گفت داداشش مرد خودشم در اثر شعله آتیش انفجار ماشین پوست صورتش سوخته بود حواست باشه مردم رو کجا تلپورت میکنی میخواست سر همین کاری که تو کردی برای انتقام بیاد و منو بکشه خجالت بکش اصن من قهرم
خشکم زد تمام اینا تقصیر منه؟
یعنی تمام این اتفاقات وایسا الان اصلا من فرقی با .. . نه من دیگه باهاش دوستم الان نمیتونم چیزی بگم لعنتی ولی من بهش گفتم که هش تقصیر اونه این درست نیست
سریع روم رو به طرف جک برگردوندم
دستاش رو مشت کرده واضح بود که عصبیه اما داشت بهم لبخند میزد
ادمین:مود جک اینجا دیدنیه و از بس دیدنیه نمیتونم درست به تصویر بکشمش
لعنت ، من بهش اینو گفتم حالا چکار کنم نه نه الان نباید گریه کنم نه نه نه سریع از اونجا بیرون رفتم
و به سمت رودخونه ای که ازش ماهی گرفتیم دویدم گریم گرفته بود به خاطر این نبود که نمیخواستم اون حرفا رو از آنیا بشنوم به این خاطر بود که با اینکه همش تقصیر خودم بود اونارو به جک گفتم و دلشو شکستم من من من یه احمقم یه احمق تمام عیارم بالاخره به رود خونه رسیدم همونجا نشستم و یه دل سیر گریه کردم بعد از پنج دقیقه حس کردم که یه دست روی شونه اومد
جک:خالی شدی؟
۳.۴k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.