(گزارش شده)
فیک: black fate
پارت 32
(دو هفته بعد)
ویوانیش~~~~
=۳ هفته بود که توی این خونه ی لعنتی بود از عذاب داشت جون میداد نمیدونست وعضشون چطوره انقدر گریه کرده بود زیر چشاش گود شده بود غذا نمی خورد تا اینکه اون مرد میومد فکشو میگرفت به زور بهش غذا میداد...
با صدای در که مطمئن بود اونه سرشو پایین انداخت
فلیکس: انیش...
=جوابی نگرفت جلو رفت و سرشو بالا اورد موهاشو از کنار زد...
انیش: لعنتی اون دستارو بهم نزن...
فلیکس: اوه...انیش چرا اینطوری رفتار میکنی چرا ردم میکنی...
انیش: لعنتی اون دستارو بهم نزد
=دختر با داد گفت ناگهان...اشکا از چشاش سراریز شد...
انیش: لمسم نکن...مرتیکه پست...
فلیکس:من نمیخوام کاری کنم میخوام ارومت کنم...
انیش: نبودت و مرگت ارومم میکنه...
=پسر که تو دلش به زیبایی دختر و پروییش خندید
فلیکس: یانگ انیش مطمئمن باش برنده بازی منم و خودتم این رو تا یه مدت کوتاه قبول میکنی...
=دختر که نمی فهمید...
انیش:...لی فلیکس ولی برنده منم...مطمئن باش...
فلیکس: این بازی مساویه...
=و برگشت در و باز,کرد توی چارچوب بود که
فلیکس: الان اجوما...شام و برات میاره...
ویو فلیکس~~~~
=و بعد به سمت اتاقش رفت.. در و باز کرد با دیدن هیون رفت و کنارش نشست..
هیون: چیشد..
فلیکس: راست میگه من بازنده ی بازیم...
هیون: چرا...
فلیکس: من اون و بدای انتقام اوردم و میخواستم تا حد مرگ.بزنمش و کلی برنامه داشتم ولی...!
هیون: ولی چی...؟!
فلیکس: من...من...بهش علاقه دارم...
هیون: لیکس دیوونه شدی....
فلیکس: نه هیون دیوونه نشدم بهش علاقه دارم...صد بار خواستم کمی زخمیش کنم ولی یه صدایی میگفت چیزی که مال خودته چطوری بهش اسیب میزنی...نمیتونم این سختی کردناشو ببینم...میخوام بهش اعترام کنم اون.لبای پفکی و زیبا رو ببوسم نا نفسامون بند بیاد
ولی اون ازم متنفره...این علاقه یک طرفه است
هیون: دقیقا...توی بازنده ی بازی شدی و الان تویی که عذاب میکشی
فلیکس: چرا اون بهم علاقه نداره...چرا انقدر تنده..
هیون: عشق و توی چشات میبینم...پس اون و از دست نده و سعی کن اون علاقه تو ببینه...امید وارم موفق بشی هرجا کمک لازم داشتی من هستم...
فلیکس: ممنونم...
=پسر بزرگتر که فهمید پسر مورد علاقه اش به دختر و یکی دیگه علاقه داره از وجود نابود شد ۱۷ سالگی بهش علاقه داشت این خیلی سخت بود که عشقش اینطوری باهاش حرف برنه ولی سکوت...
ادامه دارد.
حمایت کنید
#فیک
#گزارش.شده
پارت 32
(دو هفته بعد)
ویوانیش~~~~
=۳ هفته بود که توی این خونه ی لعنتی بود از عذاب داشت جون میداد نمیدونست وعضشون چطوره انقدر گریه کرده بود زیر چشاش گود شده بود غذا نمی خورد تا اینکه اون مرد میومد فکشو میگرفت به زور بهش غذا میداد...
با صدای در که مطمئن بود اونه سرشو پایین انداخت
فلیکس: انیش...
=جوابی نگرفت جلو رفت و سرشو بالا اورد موهاشو از کنار زد...
انیش: لعنتی اون دستارو بهم نزن...
فلیکس: اوه...انیش چرا اینطوری رفتار میکنی چرا ردم میکنی...
انیش: لعنتی اون دستارو بهم نزد
=دختر با داد گفت ناگهان...اشکا از چشاش سراریز شد...
انیش: لمسم نکن...مرتیکه پست...
فلیکس:من نمیخوام کاری کنم میخوام ارومت کنم...
انیش: نبودت و مرگت ارومم میکنه...
=پسر که تو دلش به زیبایی دختر و پروییش خندید
فلیکس: یانگ انیش مطمئمن باش برنده بازی منم و خودتم این رو تا یه مدت کوتاه قبول میکنی...
=دختر که نمی فهمید...
انیش:...لی فلیکس ولی برنده منم...مطمئن باش...
فلیکس: این بازی مساویه...
=و برگشت در و باز,کرد توی چارچوب بود که
فلیکس: الان اجوما...شام و برات میاره...
ویو فلیکس~~~~
=و بعد به سمت اتاقش رفت.. در و باز کرد با دیدن هیون رفت و کنارش نشست..
هیون: چیشد..
فلیکس: راست میگه من بازنده ی بازیم...
هیون: چرا...
فلیکس: من اون و بدای انتقام اوردم و میخواستم تا حد مرگ.بزنمش و کلی برنامه داشتم ولی...!
هیون: ولی چی...؟!
فلیکس: من...من...بهش علاقه دارم...
هیون: لیکس دیوونه شدی....
فلیکس: نه هیون دیوونه نشدم بهش علاقه دارم...صد بار خواستم کمی زخمیش کنم ولی یه صدایی میگفت چیزی که مال خودته چطوری بهش اسیب میزنی...نمیتونم این سختی کردناشو ببینم...میخوام بهش اعترام کنم اون.لبای پفکی و زیبا رو ببوسم نا نفسامون بند بیاد
ولی اون ازم متنفره...این علاقه یک طرفه است
هیون: دقیقا...توی بازنده ی بازی شدی و الان تویی که عذاب میکشی
فلیکس: چرا اون بهم علاقه نداره...چرا انقدر تنده..
هیون: عشق و توی چشات میبینم...پس اون و از دست نده و سعی کن اون علاقه تو ببینه...امید وارم موفق بشی هرجا کمک لازم داشتی من هستم...
فلیکس: ممنونم...
=پسر بزرگتر که فهمید پسر مورد علاقه اش به دختر و یکی دیگه علاقه داره از وجود نابود شد ۱۷ سالگی بهش علاقه داشت این خیلی سخت بود که عشقش اینطوری باهاش حرف برنه ولی سکوت...
ادامه دارد.
حمایت کنید
#فیک
#گزارش.شده
۲.۳k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.