فیک جیمین(عشق حقیقی)p²
فردای اون روز*
ویو ا/ت
از خواب بیدار شدمو حاضر شدم که برم مدرسه... داداشم اومده بود جلوی در اتاقم وایساده بود تکونم نمیخورد
ا/ت: عه داداش چرا وایسادی؟ نمیخوای بیای مدرسه؟
سونگ هو: چرا ولی قبلش یه سوال دارم
ا/ت: بگو ولی زود باش
سونگ هو: اون چتر کیه؟
ا/ت: عااا خوب شد یادم انداختی باید امروز چترشو بهش بدم
سونگ هو: چتر کیهههه؟
ا/ت تو دلش*: عاییی اگه بهت بگم حتی اسمشم نپرسیدم باورت میشه؟ نه
بزا برم تو اتاق
داداش ا/ت یه چش غره بهش رفتو رفت سمت در
ا/ت: بریم داداشی
سونگ هو: خودت برو
ا/ت: چشم
رسیدن به مدرسه*
رفتن سر کلاسا*
ویو ا/ت
اصلا حس خوبی نداشتم به اینکه به یه مدرسه جدید اومدم... و بد تر این که سونگ هو یه سال ازمن بزرگ تره و خوب تو کلاس ما نیست... معلم وارد کلاس شد...
خانم جانگ: سلام بچه ها همون طور که میدونید یه دانش آموز جدید داریم... ایشون تازه به این مدرسه اومدن و خیلی با مدرسه ما آشنا نیستن پس لطفا سر ندونستن بعضی چیزها اذیتش نکنین... لی ا/ت میشه بیای اینجا؟
ا/ت: ب... بله
خانم جانگ: ایشون لی ا/ت دانش آموز جدیدن
کل کلاس: سلام ا/ت!
همونجا بود که حس بهتری به اون مدرسه گرفتم... بچه ها مهربون بودن البته بجز چند نفر... چند تا دختر قلدر مدرسه که یه جوری بهم نگاه میکردن
جیمین وارد کلاس شد*
خانم جانگ: اووو جیمین چرا انقدر دیر کردی؟
جیمین: ببخشید خانم...
خانم جانگ: جیمین با ا/ت دانش آموز جدید آشنا شو
جیمین تو دلش*: پس اسمش ا/ت ـه
ا/ت تو دلش*: پس اسمش جیمینه
جیمین: ما همدیگه رو میشناسیم...
خانم جانگ: واقعا؟ راستی ا/ت بهم گفتی که بخواطر اسباب کشی و این مسائل یکم از درس عقب افتادی جیمین و یون سوک دانش آموزای خوب این کلاسن میتونی ازشون کمک بگیری
ا/ت: ممنون خانم
زنگ خورد*
می کیونگ(همون دختر قلدرست): به به شازده خانم...
ا/ت: چی میخوای از جون من برو اون ور میخوام رد شم
می کیونگ: ببین دختر کوچولو بزا همین اول کاری بهت بگم که سمت یه نفر هیچوقت نباید بری
ا/ت: نمیخوای بری اونور؟
می کیونگ ا/ت رو می بره گوشه حیاط تا راه فرار نداشته باشه
ا/ت: چته؟ مریضی
می کیونگ: درست حرف بزن(ا/ت رو هل میده و ا/ت میوفته زمین) اخییی افتادی زمین؟ ببخشید...
دستشو بلند میکنه*
جیمین و سونگ هو با هم می کیونگو ا/ت رو میبینن و میان سمتش*
جیمین زود تر میادو دست می کیونگو میگیره*: مگه بهت نگفتم دیگه قلدری نکنی؟
می کیونگ: جی... جیمین شی....
جیمین: دیگه حق نداری اسم منو به زبون بیاری
سونگ هو ا/ت رو بلند میکنه*: بلند شو
ا/ت: ممنونم
می کیونگ با گریه میزاره میره*
جیمین: سمت هر کسی رفتی سمت اون دختر نرو...
سونگ هو: صب کن ببینم تو همونی هستی که چترشو داده به خواهر من؟(یه کوچولو بلند گف)
سونگ هو یقه جیمین رو میگیره*
ا/ت: اههه بس کنینننن
جیمین: چ... چی شده
ا/ت: نمیخوام همین روز اولی دعوا شه داداش توعم یقه شو ول کن
سونگ هو: ببینم نکنه...
ا/ت: نخیرم... فقط یه کمک در حد هم کلاسی کرد
ویو ا/ت
از خواب بیدار شدمو حاضر شدم که برم مدرسه... داداشم اومده بود جلوی در اتاقم وایساده بود تکونم نمیخورد
ا/ت: عه داداش چرا وایسادی؟ نمیخوای بیای مدرسه؟
سونگ هو: چرا ولی قبلش یه سوال دارم
ا/ت: بگو ولی زود باش
سونگ هو: اون چتر کیه؟
ا/ت: عااا خوب شد یادم انداختی باید امروز چترشو بهش بدم
سونگ هو: چتر کیهههه؟
ا/ت تو دلش*: عاییی اگه بهت بگم حتی اسمشم نپرسیدم باورت میشه؟ نه
بزا برم تو اتاق
داداش ا/ت یه چش غره بهش رفتو رفت سمت در
ا/ت: بریم داداشی
سونگ هو: خودت برو
ا/ت: چشم
رسیدن به مدرسه*
رفتن سر کلاسا*
ویو ا/ت
اصلا حس خوبی نداشتم به اینکه به یه مدرسه جدید اومدم... و بد تر این که سونگ هو یه سال ازمن بزرگ تره و خوب تو کلاس ما نیست... معلم وارد کلاس شد...
خانم جانگ: سلام بچه ها همون طور که میدونید یه دانش آموز جدید داریم... ایشون تازه به این مدرسه اومدن و خیلی با مدرسه ما آشنا نیستن پس لطفا سر ندونستن بعضی چیزها اذیتش نکنین... لی ا/ت میشه بیای اینجا؟
ا/ت: ب... بله
خانم جانگ: ایشون لی ا/ت دانش آموز جدیدن
کل کلاس: سلام ا/ت!
همونجا بود که حس بهتری به اون مدرسه گرفتم... بچه ها مهربون بودن البته بجز چند نفر... چند تا دختر قلدر مدرسه که یه جوری بهم نگاه میکردن
جیمین وارد کلاس شد*
خانم جانگ: اووو جیمین چرا انقدر دیر کردی؟
جیمین: ببخشید خانم...
خانم جانگ: جیمین با ا/ت دانش آموز جدید آشنا شو
جیمین تو دلش*: پس اسمش ا/ت ـه
ا/ت تو دلش*: پس اسمش جیمینه
جیمین: ما همدیگه رو میشناسیم...
خانم جانگ: واقعا؟ راستی ا/ت بهم گفتی که بخواطر اسباب کشی و این مسائل یکم از درس عقب افتادی جیمین و یون سوک دانش آموزای خوب این کلاسن میتونی ازشون کمک بگیری
ا/ت: ممنون خانم
زنگ خورد*
می کیونگ(همون دختر قلدرست): به به شازده خانم...
ا/ت: چی میخوای از جون من برو اون ور میخوام رد شم
می کیونگ: ببین دختر کوچولو بزا همین اول کاری بهت بگم که سمت یه نفر هیچوقت نباید بری
ا/ت: نمیخوای بری اونور؟
می کیونگ ا/ت رو می بره گوشه حیاط تا راه فرار نداشته باشه
ا/ت: چته؟ مریضی
می کیونگ: درست حرف بزن(ا/ت رو هل میده و ا/ت میوفته زمین) اخییی افتادی زمین؟ ببخشید...
دستشو بلند میکنه*
جیمین و سونگ هو با هم می کیونگو ا/ت رو میبینن و میان سمتش*
جیمین زود تر میادو دست می کیونگو میگیره*: مگه بهت نگفتم دیگه قلدری نکنی؟
می کیونگ: جی... جیمین شی....
جیمین: دیگه حق نداری اسم منو به زبون بیاری
سونگ هو ا/ت رو بلند میکنه*: بلند شو
ا/ت: ممنونم
می کیونگ با گریه میزاره میره*
جیمین: سمت هر کسی رفتی سمت اون دختر نرو...
سونگ هو: صب کن ببینم تو همونی هستی که چترشو داده به خواهر من؟(یه کوچولو بلند گف)
سونگ هو یقه جیمین رو میگیره*
ا/ت: اههه بس کنینننن
جیمین: چ... چی شده
ا/ت: نمیخوام همین روز اولی دعوا شه داداش توعم یقه شو ول کن
سونگ هو: ببینم نکنه...
ا/ت: نخیرم... فقط یه کمک در حد هم کلاسی کرد
۱۵.۵k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.