بوی برگشت فردی را احساس میکنم . .
بوی برگشت فردی را احساس میکنم . .
خبر برگشتن احساسی که دلتنگش بودم را حس میکنم . .
او برگشته است . . حس کودک درون و بچه بودن دوباره وجود مرا فرا گرفته. . .
انگار بالاخره از سفری دور و دراز برگشته . .
انگار دل او هم برایم تنگ شده . .
او میخواهد دوباره همچو بارانی ببارد و برکه ی احساسم را پاک و زلال سازد . .
کاری کند دوباره آن برکه به دلیل حجم آب های فراوان تبدیل به یک آبشار خروشان شود . .
تمام حس های بدی که در من بودند را با آغوشی به سوی استراحت گاه روانه میکند و با اطمینان میگوید که این احساسات گاهی به تو سر خواهند زد ولی تو مرا کنار خود داری . . .
از تمام احساسات محافظی که گرچه در نبود خودش مرا آزار دادند تشکر میکند و مرا از آنها را از من جدا میسازد. .
دست مرا بگیرد و به سوی در مخفی سفید رنگی که وجود داشت می برد . . با وجود اینکه میدانست کلید آن در قفل شده را گم کرده ام، خود را دست کم نگرفت و در را شکست . . .
اولین نامه ای که در آن اتاق نوشته بود همان حسی بود که به او برگشته بود :
🐇: خرگوش کوچولو از بالا دلتنگ خانه اش شده بود . . ابر هایی که آن را دوست دارد .. صحبت کردن با موجودات كوچك و موجودات مختلف .. او در باغ مي رقصد با گل هایی که در ذهنش
شـكوفه مي دهند ... غرق شده در تصورات خود و پنهان از دنیا یک دخته کوچک که در دنیای موسیقی به سر می برد ..
-بازگشت احساسات فراموش شده
🍇🐇🌟🫐🪻🫧
خبر برگشتن احساسی که دلتنگش بودم را حس میکنم . .
او برگشته است . . حس کودک درون و بچه بودن دوباره وجود مرا فرا گرفته. . .
انگار بالاخره از سفری دور و دراز برگشته . .
انگار دل او هم برایم تنگ شده . .
او میخواهد دوباره همچو بارانی ببارد و برکه ی احساسم را پاک و زلال سازد . .
کاری کند دوباره آن برکه به دلیل حجم آب های فراوان تبدیل به یک آبشار خروشان شود . .
تمام حس های بدی که در من بودند را با آغوشی به سوی استراحت گاه روانه میکند و با اطمینان میگوید که این احساسات گاهی به تو سر خواهند زد ولی تو مرا کنار خود داری . . .
از تمام احساسات محافظی که گرچه در نبود خودش مرا آزار دادند تشکر میکند و مرا از آنها را از من جدا میسازد. .
دست مرا بگیرد و به سوی در مخفی سفید رنگی که وجود داشت می برد . . با وجود اینکه میدانست کلید آن در قفل شده را گم کرده ام، خود را دست کم نگرفت و در را شکست . . .
اولین نامه ای که در آن اتاق نوشته بود همان حسی بود که به او برگشته بود :
🐇: خرگوش کوچولو از بالا دلتنگ خانه اش شده بود . . ابر هایی که آن را دوست دارد .. صحبت کردن با موجودات كوچك و موجودات مختلف .. او در باغ مي رقصد با گل هایی که در ذهنش
شـكوفه مي دهند ... غرق شده در تصورات خود و پنهان از دنیا یک دخته کوچک که در دنیای موسیقی به سر می برد ..
-بازگشت احساسات فراموش شده
🍇🐇🌟🫐🪻🫧
۹۰۰
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.