وانشات ران و ریندو
سویا: یا حضرت کیساکی ساعت از نه گذشته
سنجو: اره مگه کاری داشت
سویا: باید قبل هشت خونه باشم مگرنه ران و ریندو میکشنم
اما:مگه بچه ای باید قبل هشت خونه باشی
سویا: چه کار کنم انقدر روم قیرتین
یک ساعت بعد
کلید رو وارد در کرد(منحرف نشید) که دید ران و ریندو دست به سینه جلوی در وایسادن
ران: تا این موقع شب چه قلتی میکردی
ریندو: خونه پشمک صورتی(سانزو) رفته بودی؟(با لحن خیلی ترسناک و عصبی)
سویا: بخشید با اما و سنجو داشتیم حرف میزدیم ساعت رو هم نگاه نکردیم
ران: مارو خر فرض کردی
سویا: جدی میگم
ریندو مو های رین رو گرفت و به سمت دیوار پرتش کرد
شونزده سال بعد
16 سال از اون اتفاق گزشته الان ازدواج کردیم پنج تا بچه داریم
زندگی راحتی داریم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعد قرن ها فعالیت کردم🥳🥳🥳🥳🥳🥳
خودم سر نوشت این گریه کردم ಠ_ಠ
سنجو: اره مگه کاری داشت
سویا: باید قبل هشت خونه باشم مگرنه ران و ریندو میکشنم
اما:مگه بچه ای باید قبل هشت خونه باشی
سویا: چه کار کنم انقدر روم قیرتین
یک ساعت بعد
کلید رو وارد در کرد(منحرف نشید) که دید ران و ریندو دست به سینه جلوی در وایسادن
ران: تا این موقع شب چه قلتی میکردی
ریندو: خونه پشمک صورتی(سانزو) رفته بودی؟(با لحن خیلی ترسناک و عصبی)
سویا: بخشید با اما و سنجو داشتیم حرف میزدیم ساعت رو هم نگاه نکردیم
ران: مارو خر فرض کردی
سویا: جدی میگم
ریندو مو های رین رو گرفت و به سمت دیوار پرتش کرد
شونزده سال بعد
16 سال از اون اتفاق گزشته الان ازدواج کردیم پنج تا بچه داریم
زندگی راحتی داریم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعد قرن ها فعالیت کردم🥳🥳🥳🥳🥳🥳
خودم سر نوشت این گریه کردم ಠ_ಠ
۸.۲k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.