My lovely mafia🍷🧸🐾 p⁵
هایون « با دیدن ته مین توی چارچوب در کپ کردم! ته...ته مینا....تو اینجا چیکار میکنی؟ حالت خوبه؟
یونگی « خنده ای از روی تمسخر به خنگ یودن این دختر کردم و به سمتش خیز برداشتم و اسلحه رو توی دهنش گذاشتم...
یونگی « احمقی واقعا...هنوز بهم میگی ته مین؟ آیششش....البته تقصیر تو نیستااا...از اونجایی که تو خیلی رد پایینی تاحالا نعمت دیدن مین یونگی بزرگ نصیبت نشده....
هایون « باورم نمیشد...هنوز توی بهت بودم...یـ..یعنی اون کسی که یکسال همیشه پیشم بود...آرومم میکرد...باهام مهربون بود...نقشه هامو براش میگفتم...هموم دشمنم مین یونگی بود؟!
هایون « تو...تو مین یونگی هستی؟! ن..نه...نهههه...بعد این همه سال تونستم عاشق یکی شم تونستم به یکی اعتماد کنممممـ...تونستم نداشتن پدر مادر و داداشمو فراموش کنم اونوقت توعه عوضی از من سواستفاده کردیییی؟!
یونگی « اخه خیلی داشتی به عنوان یه جوجه مافیا پاتو از گلیمت دراز تر میکردی...
هایون « تو اصلا شبیه اون ته مینی که من میشناختم نیستی....
یونگی « درسته چون من مین یونگیم...شخصیت واقعی من اینه یه پسر سرد و بیروح که با کسی شوخی نداره نه اون پسر دست و پاچلفتی که یه احمق عاشقش بود و بهش اعتماد کرد....
هایون « تو یه عوضی هستییییی!! مطمئنا از یه پدر و مادر هرزه یه پشر عوضی هرزه مثل تو ایجاد میشهههههه!
یونگی « نتونستم تحمل کنم...مادر و پدرم از شریف ترین آدما بودن....اصن ناپدریم منو وارد این خط مافیا کرد....من روی خانوادم حساس بودم...یلحظه کنترلم از دستم خارج شد و به پهلوش تیری زدم که جیغش در رفتـ....
هایون « آخخخخ آییی....
هوسوک « یونگی معلوم هست چه غلطی میکنییییی *داد*
جیمین « یونگی به اندازه کافی خون ازش رفته...چرا دیوونه بازی در میارییییی!
راوی « جیهوپ یونگی رو از اتاق بیرون برد تا جیمین گلوله رو از پای هایون دراره....
یونگی « خنده ای از روی تمسخر به خنگ یودن این دختر کردم و به سمتش خیز برداشتم و اسلحه رو توی دهنش گذاشتم...
یونگی « احمقی واقعا...هنوز بهم میگی ته مین؟ آیششش....البته تقصیر تو نیستااا...از اونجایی که تو خیلی رد پایینی تاحالا نعمت دیدن مین یونگی بزرگ نصیبت نشده....
هایون « باورم نمیشد...هنوز توی بهت بودم...یـ..یعنی اون کسی که یکسال همیشه پیشم بود...آرومم میکرد...باهام مهربون بود...نقشه هامو براش میگفتم...هموم دشمنم مین یونگی بود؟!
هایون « تو...تو مین یونگی هستی؟! ن..نه...نهههه...بعد این همه سال تونستم عاشق یکی شم تونستم به یکی اعتماد کنممممـ...تونستم نداشتن پدر مادر و داداشمو فراموش کنم اونوقت توعه عوضی از من سواستفاده کردیییی؟!
یونگی « اخه خیلی داشتی به عنوان یه جوجه مافیا پاتو از گلیمت دراز تر میکردی...
هایون « تو اصلا شبیه اون ته مینی که من میشناختم نیستی....
یونگی « درسته چون من مین یونگیم...شخصیت واقعی من اینه یه پسر سرد و بیروح که با کسی شوخی نداره نه اون پسر دست و پاچلفتی که یه احمق عاشقش بود و بهش اعتماد کرد....
هایون « تو یه عوضی هستییییی!! مطمئنا از یه پدر و مادر هرزه یه پشر عوضی هرزه مثل تو ایجاد میشهههههه!
یونگی « نتونستم تحمل کنم...مادر و پدرم از شریف ترین آدما بودن....اصن ناپدریم منو وارد این خط مافیا کرد....من روی خانوادم حساس بودم...یلحظه کنترلم از دستم خارج شد و به پهلوش تیری زدم که جیغش در رفتـ....
هایون « آخخخخ آییی....
هوسوک « یونگی معلوم هست چه غلطی میکنییییی *داد*
جیمین « یونگی به اندازه کافی خون ازش رفته...چرا دیوونه بازی در میارییییی!
راوی « جیهوپ یونگی رو از اتاق بیرون برد تا جیمین گلوله رو از پای هایون دراره....
۷۲.۵k
۱۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.