سلامممم دیروز نذاشتم ولی امروز براتون گذاشتم و شبم داستان
سلامممم دیروز نذاشتم ولی امروز براتون گذاشتم و شبم داستان جدید رو میزارم لذت ببرید
پارت ۲۵
میدونست نامه از کیه پس اطراف رو نگاه کرد و وقتی که مطمئن شد هیچکس اطرافش نیست سمت نامه رفت و اون رو برداشت روی نامه کاملاً از پارچه مخمل پوشیده شده بود هوپی میدونست که توی این وضعیت مخصوصاً با وجود کاترین و نامجون نمیتونست این نامه رو باز کنه پس تصمیم گرفت از خونه خارج بشه از در پشتی وارد حیاط میشه و همون جا نامه رو باز میکنه و شروع به خوندن نامه میکنه
نامه:
سلام چطوری
یه ماموریت جدید برات دارم منو جین سر یه سری سوءتفاهم از هم جدا شدیم و فکر کنم
جین توی یکی از پرونده هاش به کمک نیاز داره مطمئنم تو هم به کمکش نیاز داری پس بهتره به خونه بری و بهش کمک کنی اون موقع اونم به تو کمک میکنه
دوستدار تو جیسو ♡
هوپی بعد از خواندن نامه تصمیم گرفت که به سرعت سمت خونه دوم جدیدش حرکت کنه جایی که الان جین اونجا در حال زندگی کردن... سوار موتور میشه و راه میوفته البته بعد از چند دقیقه تازه یادش میفته که دو نفر هنوز تو خونش ان البته دیگه دیر شده بود
ویو نامجون*
در حال صحبت با کاترین بودم و تصمیم داشتم بهش بگم که وارد چه غذایایی شدم البته می ترسیدم چون ممکنه ری اکشنش یه ذره بد باشه بالاخره باید میدونست نمیتونستم تا آخر عمرم از همه این قضیه رو مخفی کنم پس باید به یکی میگفتم و انتخابم کاترین بود تا اومدم لب باز کنم گوشیم زنگ خورد برداشتم و دیدم که هوپیه چرا وقتی تو اشپزخونست بهم زنگ زده؟ برداشتم
× الو؟
♤ سلام نامجون من یه مشکلی پیش اوم.....
× چیزی شده کمک میخوای؟ بیا...
♤ من خونه نیستم
× چی کجایی؟
با این حرفم کاترین بهم نگاه کرد
♤ یه مشکلی پیش اومد مجبور شدم برم جایی
× آهان ا..اوکی داداش خدافظ
♤ خدافظ
گوشی رو قط کردم و به کاترین زل زدم
+ چیزی شده؟
× صاحب خونه براش مشکل پیش اومده رفته
+ ....مسخره کردی؟
× نه نکردم
کاترین رو مبل لم داد
+ مهمان نوازیش رو برم
× خودت که میشناسیش همیشه این شکلیه
+ اره یادته یه بار داشتیم دعوا میکردیم ؟
× واییی اون روزو یادم ننداززززز
فلش بک *
بچگی اعضا و کاترین*
+ بیا اینجا ببینم به جین من تیکه میندازی کشتمتتتتت
@بروبابا بچه سوسول تو هم کپ اونی
♤ درست حرف بزناا......
گوشی جیهوپ زنگ میخوره
♤ یه دقیقه داداش
× چی میگی هوپ بعدا جواب بده
♤ نه یه لحظه بله.....چی ؟ ....الان میام
+ چی کجااااا
هوپی همون طور که از ما فاصله میگرفت گفت کار مهم دارمممم .....و رفت و ما رو با سه تا نره غول تنها گذاشت
پایان فلش بک*
پارت ۲۵
میدونست نامه از کیه پس اطراف رو نگاه کرد و وقتی که مطمئن شد هیچکس اطرافش نیست سمت نامه رفت و اون رو برداشت روی نامه کاملاً از پارچه مخمل پوشیده شده بود هوپی میدونست که توی این وضعیت مخصوصاً با وجود کاترین و نامجون نمیتونست این نامه رو باز کنه پس تصمیم گرفت از خونه خارج بشه از در پشتی وارد حیاط میشه و همون جا نامه رو باز میکنه و شروع به خوندن نامه میکنه
نامه:
سلام چطوری
یه ماموریت جدید برات دارم منو جین سر یه سری سوءتفاهم از هم جدا شدیم و فکر کنم
جین توی یکی از پرونده هاش به کمک نیاز داره مطمئنم تو هم به کمکش نیاز داری پس بهتره به خونه بری و بهش کمک کنی اون موقع اونم به تو کمک میکنه
دوستدار تو جیسو ♡
هوپی بعد از خواندن نامه تصمیم گرفت که به سرعت سمت خونه دوم جدیدش حرکت کنه جایی که الان جین اونجا در حال زندگی کردن... سوار موتور میشه و راه میوفته البته بعد از چند دقیقه تازه یادش میفته که دو نفر هنوز تو خونش ان البته دیگه دیر شده بود
ویو نامجون*
در حال صحبت با کاترین بودم و تصمیم داشتم بهش بگم که وارد چه غذایایی شدم البته می ترسیدم چون ممکنه ری اکشنش یه ذره بد باشه بالاخره باید میدونست نمیتونستم تا آخر عمرم از همه این قضیه رو مخفی کنم پس باید به یکی میگفتم و انتخابم کاترین بود تا اومدم لب باز کنم گوشیم زنگ خورد برداشتم و دیدم که هوپیه چرا وقتی تو اشپزخونست بهم زنگ زده؟ برداشتم
× الو؟
♤ سلام نامجون من یه مشکلی پیش اوم.....
× چیزی شده کمک میخوای؟ بیا...
♤ من خونه نیستم
× چی کجایی؟
با این حرفم کاترین بهم نگاه کرد
♤ یه مشکلی پیش اومد مجبور شدم برم جایی
× آهان ا..اوکی داداش خدافظ
♤ خدافظ
گوشی رو قط کردم و به کاترین زل زدم
+ چیزی شده؟
× صاحب خونه براش مشکل پیش اومده رفته
+ ....مسخره کردی؟
× نه نکردم
کاترین رو مبل لم داد
+ مهمان نوازیش رو برم
× خودت که میشناسیش همیشه این شکلیه
+ اره یادته یه بار داشتیم دعوا میکردیم ؟
× واییی اون روزو یادم ننداززززز
فلش بک *
بچگی اعضا و کاترین*
+ بیا اینجا ببینم به جین من تیکه میندازی کشتمتتتتت
@بروبابا بچه سوسول تو هم کپ اونی
♤ درست حرف بزناا......
گوشی جیهوپ زنگ میخوره
♤ یه دقیقه داداش
× چی میگی هوپ بعدا جواب بده
♤ نه یه لحظه بله.....چی ؟ ....الان میام
+ چی کجااااا
هوپی همون طور که از ما فاصله میگرفت گفت کار مهم دارمممم .....و رفت و ما رو با سه تا نره غول تنها گذاشت
پایان فلش بک*
۶.۳k
۱۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.