اغوش استاد🌙
#اغوش_استاد🌙
#پارت8
بعدازکلاسمون زنگ زدم پیام وبهش گفتم که دردانشگاه منتظرشیم بعدازنیم ساعت پیمان وپیام باهم اومدن دست غزل وگرفتم وباهم نشستیم صندلی عقب واروم سلام کردیم وهمونطورهم جواب شنیدیم ودیگه کسی حرفی نزدوسکوت فضای ماشین وگرفته بودوتارسیدن به مقصدجزصدای ضبط ماشین هیچ صدایی شنیده نشد.
باصدای پیمان نگاهم وازبیرون گرفتم:
_همینجاس
به ساختمان بزرگی که اشاره کردنگاه کردم... یه اپارتمان شیک وبزرگ؛
پیاده شدیم ووقتی نگاه کردم به دست پیمان زنگ طبقه سوم وزدکه صدای مردونه ای شنیدم ودراپارتمان بازشد.
بعدازنگاه کردن به خونه وتحویل گرفتن کلیدپیمان وپیام رفتن ومن وغزل موندیم وبه کل خونه نگاه کردم غزل اروم گفت:
_دختراینجاهم بزرگ هم خیلی قشنگه
_اره
یک خونه۲۰۰ متری باطراحی کاملاشیک وامروزی...معمارش دست مریزادداره واقعا
غزل مانتوش ودراوردوکیف ومقعنش وگذاشت کناروگفت:
_خب ازکجاشروع کنیم
_تو تواشپزخونه روتمیزکن منم پذیرایی وبعدش میریم دستشویی وحموم واتاقاروتمیز میکنیم
سری تکون دادوهردومشغول شدیم وکلی باهم خندیدیم وخوش گذروندیم وبعدش خسته نشدیم روزمین که غزل گفت:
_خیلی گرسنمه...زنگ بزن چیزی سفارش بده
بلندشدم وگفتم:
_چی میخوری؟
_همبرگربانوشابه
_باشه
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#پارت8
بعدازکلاسمون زنگ زدم پیام وبهش گفتم که دردانشگاه منتظرشیم بعدازنیم ساعت پیمان وپیام باهم اومدن دست غزل وگرفتم وباهم نشستیم صندلی عقب واروم سلام کردیم وهمونطورهم جواب شنیدیم ودیگه کسی حرفی نزدوسکوت فضای ماشین وگرفته بودوتارسیدن به مقصدجزصدای ضبط ماشین هیچ صدایی شنیده نشد.
باصدای پیمان نگاهم وازبیرون گرفتم:
_همینجاس
به ساختمان بزرگی که اشاره کردنگاه کردم... یه اپارتمان شیک وبزرگ؛
پیاده شدیم ووقتی نگاه کردم به دست پیمان زنگ طبقه سوم وزدکه صدای مردونه ای شنیدم ودراپارتمان بازشد.
بعدازنگاه کردن به خونه وتحویل گرفتن کلیدپیمان وپیام رفتن ومن وغزل موندیم وبه کل خونه نگاه کردم غزل اروم گفت:
_دختراینجاهم بزرگ هم خیلی قشنگه
_اره
یک خونه۲۰۰ متری باطراحی کاملاشیک وامروزی...معمارش دست مریزادداره واقعا
غزل مانتوش ودراوردوکیف ومقعنش وگذاشت کناروگفت:
_خب ازکجاشروع کنیم
_تو تواشپزخونه روتمیزکن منم پذیرایی وبعدش میریم دستشویی وحموم واتاقاروتمیز میکنیم
سری تکون دادوهردومشغول شدیم وکلی باهم خندیدیم وخوش گذروندیم وبعدش خسته نشدیم روزمین که غزل گفت:
_خیلی گرسنمه...زنگ بزن چیزی سفارش بده
بلندشدم وگفتم:
_چی میخوری؟
_همبرگربانوشابه
_باشه
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
۱.۱k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.