توکیو ریونجرز پارت ۸
توکیو ریونجرز پارت ۸
که یهو صدای در اومد
میکو : من باز میکنم چیفیو تو بشین غذاتو بخور
چیفو : باش
من رفتم درو باز کنم که تا درو باز کردم یکی یه دستمال گذاشت روی دهنم اون یه مرد مو صورتی بود که کنار دهنش زخم بود
چیفو : کیه
صدام در نمیومد و سیاهی
از دید چیفو
دیگه داشتم نگران میشدم چون میکو نه چیزی میگفت هم نیومده بود رفتم دم در و دیدم که میکو نیست و و یه کاغذ روی زمینه برشداشتم
داخل نامه
اگه میخوای میکو رو دوباره ببینی به مایکی بگو که خودشو به بونتن طسلیم کنه ( اینجا سانزو رئیس بونتنه) وفتی این چند کلمه رو خوندم خشکم زد بدو بدو رفتم سمت خونه مایکی
چیفو : مایکیییییییییییییییییییییییییییی ( با داد فرا بنفش)
مایکی : چیه چی شده چیفو
چیفو : مایکی......میکو ( یکم نگران و بغض)
از دید مایکی وقتی دیدم اینقدر نگرانه و دیدم درباره میکوعه چشمام گرد شد و سریع دویدم پایین
مایکی : میکو چش شده
چیفو : بو...بونتن میکو رو ....
مایکی : ده بنال دیگه بیا سوار موتور شو تو راه همه چیو برام تعریف کن
چیفو سوار موتور شه و با من رفتیم سمت مرکز بونتن چیفو همه چیزو برام گفت میکوی احمق به من گفت میره پیش میتسویا برای همین گفتم جاش امنه ولی بخشکه این شانس لعنتی
از دید میکو
وقتی چشمامو باز کردم یه پشمک صورتی دیدم ( ببخشی بچه ها من خودمم رو سانزو کراشم ) که منو بسته بود و روی زمین انداخته بودتم و روبروم نشسته بود
سانزو : پس بالاخره بیدار شدی
که یهو صدای در اومد
میکو : من باز میکنم چیفیو تو بشین غذاتو بخور
چیفو : باش
من رفتم درو باز کنم که تا درو باز کردم یکی یه دستمال گذاشت روی دهنم اون یه مرد مو صورتی بود که کنار دهنش زخم بود
چیفو : کیه
صدام در نمیومد و سیاهی
از دید چیفو
دیگه داشتم نگران میشدم چون میکو نه چیزی میگفت هم نیومده بود رفتم دم در و دیدم که میکو نیست و و یه کاغذ روی زمینه برشداشتم
داخل نامه
اگه میخوای میکو رو دوباره ببینی به مایکی بگو که خودشو به بونتن طسلیم کنه ( اینجا سانزو رئیس بونتنه) وفتی این چند کلمه رو خوندم خشکم زد بدو بدو رفتم سمت خونه مایکی
چیفو : مایکیییییییییییییییییییییییییییی ( با داد فرا بنفش)
مایکی : چیه چی شده چیفو
چیفو : مایکی......میکو ( یکم نگران و بغض)
از دید مایکی وقتی دیدم اینقدر نگرانه و دیدم درباره میکوعه چشمام گرد شد و سریع دویدم پایین
مایکی : میکو چش شده
چیفو : بو...بونتن میکو رو ....
مایکی : ده بنال دیگه بیا سوار موتور شو تو راه همه چیو برام تعریف کن
چیفو سوار موتور شه و با من رفتیم سمت مرکز بونتن چیفو همه چیزو برام گفت میکوی احمق به من گفت میره پیش میتسویا برای همین گفتم جاش امنه ولی بخشکه این شانس لعنتی
از دید میکو
وقتی چشمامو باز کردم یه پشمک صورتی دیدم ( ببخشی بچه ها من خودمم رو سانزو کراشم ) که منو بسته بود و روی زمین انداخته بودتم و روبروم نشسته بود
سانزو : پس بالاخره بیدار شدی
۵.۰k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.