پارت 13 ازدواج اجباری

پارت 13 ازدواج اجباری

توضیح: انایتا رفیق صمیمی ا/ت حتی بیشتر از کاوان انایتا 19 سالشه و از تموم مسأل ا/ت هست فقط به روی خودش نمیار ا/ت از مو به موی زندگیش رو برای انایتا تعریف کرده و انایتا ا/ت رو مثل خواهرش میدونه

ادمینتو: ا/ت و شوگا رسیدن خونه انایتا و رفتن داخل نشستن
( علامت انایتا @ )

@ چه خبر خوشگله دیگه سراغ منو نمیگرفتی
_ گفتار بودم
@ خوب بگو چطوری این اقا راضیت کرد که داخل این سن باهاش ازدواج کنی
_ خوب رسم اینکه دختر عمو و پسر عمو با هم ازدواج کنن با هم باید ازدواج میکردیم
@ اها اره مثل رسم ما ولی من قبول نکردم
# ا/ت بی وفا شده دیگه خبر منو نمیگیر
_ لطفاً سوکت کن
@ اقای مین میشه ما راحت باشیم
× بله حتماً
@ خوب ا/ت تو زر نزن و کاوان تو گوه نخور
# هویی درست حرف بزن
_ میخوام بدونم چرا من با شما ها دوستم
# از خداتم باشه من به این جذابی
_ به پای هونجون نمیرسی
@ اون پسر داخل مدرسه رو میگه
_ اره سال بالاییه
× هونجون کیه
@ نگاه صدای شوهرتو در آوردی
_ چیزی مثل داداشمه
× اع
_ اره
# دروغ میگه کراشش
_ گوه نخور گاو یک بار مصرف
# گوساله بدون شاخ
_ زر نزن
@ به خدا بلند میشم جرتون میدم
× .ایشون دارن از خنده پار میشن.
_ چرا میخندی
× هیچی
@ راستی
# هان
@ هیچی اینو باید تنها به ا/ت بگم


ادمینتو: بعد کلی خنده و حرف شوگا و ا/ت رفتن خونه ا/ت انقدر خسته بود با لباس خوابید ولی شوگا کوتشو در اورد و لباس تنش کرد


شرط پارت بعد

۱۹ :« لایک ❤️