now post
part 15✨🪐
هوپی:منم موافقم نباید زیاد باهاش اوکی شیم،اونم چی بعد از اون همه دعوا
کوک:باشه چی بگم دیگه.
من ازش خوشم نمیاد و باهاش مشکل دارم ولی اون قراره با ما زندگی کنه نمیشه باهاش بد رفتار کنیم که ولی نامجون میگه،و وقتی نامجون یه حرفی رو میزنه یعنی بی چون و چرا باید حرفو اجرا کنیم و قبول کنیم.
سه روز گذشت و ما کمپانی بودیم که لینا اومد،و ما خواسته نامی رو اجرا کردیم و توجهی به لینا نکردیم.
∆لینا
رفتم کمپانی و رفتیم طبقه دوم که اعضا داشتن تمرین میکردن.
لی هو:خب از اینجا کارت شروع میشه هر روز میای اینجا پیش پسرا و اصلا تاکید میکنم اصلا تنهاشون نمیزاری. همه جا باهاشون میری
لینا: اوکی گرفتم ،پس الان من میرم میشینم ور دل اینا تا کارشون تموم بشه.
لی هو:اره دقیقاً.
لی هو رفت و من موندم و پسرا و چند تا هفت هشتا استف
رفتم داخل ولی اعضا اصلا به من نگاهم نکردن منم رفتم یه گوشه که میز و صندلی بود نشستم.
واقعا اینا چشونه!
یه ساعت گذشت یکی از استف های اونجا اومد و به من گفت که اعضا میخوان برن و بلند شم برم باهاشون.
رفتیم و سوار اسانسور شدیم و پارکینگ.
لینا:خب کدوم ماشینا؟
کوک:ماشینا نه اون یدونه.
واییی انگار دنیا رو بهم دادن یه تویوتا گرند هایلندر عاشق این ماشینم ولی یه مشکلی داره.
لینا:این ماشین هفت نفرس سختتون نیست
نامی:نه راحت میشنیم، هوپی تو رانندگی کن
لینا:واتتتت عمرا خودم میشینم
نامی:بلدی؟
لینا:اره خودمم میشنیم برید سوار شید
سوار شدم و بوی نویی ماشین بینیم رو نوازش میکرد و من عاشق این حس بودم.
همیشه عاشق ماشین بودم ولی متاسفانه عشقم به موتور بیشتر بود واسه همین پولم رو فقط واسه موتور خرج میکردم و ماشین نداشتم تا بحال.
رسیدیم به خونه البته آپارتمان نبود ویلا بود و بزرگ اندازه شش تا ماشین پارکینگ داشت و فضای سبز خیلی خیلی خیلی بزرگی داشت.
رسیدیم به ساختمان و وارد شدیم.
دکوراسیون قشنگی داشت رنگای خونه مختص یه تناژ رنگ نبود و تقریبا از بیشتر رنگا توش استفاده شده بود.
واقعا دکوراسیون خونه و رنگا با هم هارمونی خاصی داشت
لینا:وسایل های من تو یه خونه دیگس.
نامی:اره اول قرار بود اون خونه بریم ولی عوض شد و اومدیم اینجا وسایل تو رو هم میارن تا شب.
لینا:اهان
کوک:بیا بریم بالا اتاقت رو نشون بدم
با کوک رفتم و اتاق رو نشونم داد،اتاق منم خیلی قشنگ بود ترکیب رنگ سبز سلطنتی و کرم و چوب.
ولی دیگه صبر تموم شدژتا کی با خونه خودمو سر گرم کنم تا رفتارشون رو نبینم؟
لینا:چرا انقدر سر سنگینید باهام؟
کوک: ببخشید!
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
هوپی:منم موافقم نباید زیاد باهاش اوکی شیم،اونم چی بعد از اون همه دعوا
کوک:باشه چی بگم دیگه.
من ازش خوشم نمیاد و باهاش مشکل دارم ولی اون قراره با ما زندگی کنه نمیشه باهاش بد رفتار کنیم که ولی نامجون میگه،و وقتی نامجون یه حرفی رو میزنه یعنی بی چون و چرا باید حرفو اجرا کنیم و قبول کنیم.
سه روز گذشت و ما کمپانی بودیم که لینا اومد،و ما خواسته نامی رو اجرا کردیم و توجهی به لینا نکردیم.
∆لینا
رفتم کمپانی و رفتیم طبقه دوم که اعضا داشتن تمرین میکردن.
لی هو:خب از اینجا کارت شروع میشه هر روز میای اینجا پیش پسرا و اصلا تاکید میکنم اصلا تنهاشون نمیزاری. همه جا باهاشون میری
لینا: اوکی گرفتم ،پس الان من میرم میشینم ور دل اینا تا کارشون تموم بشه.
لی هو:اره دقیقاً.
لی هو رفت و من موندم و پسرا و چند تا هفت هشتا استف
رفتم داخل ولی اعضا اصلا به من نگاهم نکردن منم رفتم یه گوشه که میز و صندلی بود نشستم.
واقعا اینا چشونه!
یه ساعت گذشت یکی از استف های اونجا اومد و به من گفت که اعضا میخوان برن و بلند شم برم باهاشون.
رفتیم و سوار اسانسور شدیم و پارکینگ.
لینا:خب کدوم ماشینا؟
کوک:ماشینا نه اون یدونه.
واییی انگار دنیا رو بهم دادن یه تویوتا گرند هایلندر عاشق این ماشینم ولی یه مشکلی داره.
لینا:این ماشین هفت نفرس سختتون نیست
نامی:نه راحت میشنیم، هوپی تو رانندگی کن
لینا:واتتتت عمرا خودم میشینم
نامی:بلدی؟
لینا:اره خودمم میشنیم برید سوار شید
سوار شدم و بوی نویی ماشین بینیم رو نوازش میکرد و من عاشق این حس بودم.
همیشه عاشق ماشین بودم ولی متاسفانه عشقم به موتور بیشتر بود واسه همین پولم رو فقط واسه موتور خرج میکردم و ماشین نداشتم تا بحال.
رسیدیم به خونه البته آپارتمان نبود ویلا بود و بزرگ اندازه شش تا ماشین پارکینگ داشت و فضای سبز خیلی خیلی خیلی بزرگی داشت.
رسیدیم به ساختمان و وارد شدیم.
دکوراسیون قشنگی داشت رنگای خونه مختص یه تناژ رنگ نبود و تقریبا از بیشتر رنگا توش استفاده شده بود.
واقعا دکوراسیون خونه و رنگا با هم هارمونی خاصی داشت
لینا:وسایل های من تو یه خونه دیگس.
نامی:اره اول قرار بود اون خونه بریم ولی عوض شد و اومدیم اینجا وسایل تو رو هم میارن تا شب.
لینا:اهان
کوک:بیا بریم بالا اتاقت رو نشون بدم
با کوک رفتم و اتاق رو نشونم داد،اتاق منم خیلی قشنگ بود ترکیب رنگ سبز سلطنتی و کرم و چوب.
ولی دیگه صبر تموم شدژتا کی با خونه خودمو سر گرم کنم تا رفتارشون رو نبینم؟
لینا:چرا انقدر سر سنگینید باهام؟
کوک: ببخشید!
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
۳.۵k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.