فیک دورایاکی کوچولو پارت ۳
از زبان راوی
به خاطر لباسش همه ی پسر ها به پاهاش زل زده بودن که باعث شد سرخ بشه و سرش رو بندازه پایین البته خیلی طول نکشید چون مایکی اومد ، دستش رو گرفت و بردش بالای سکو . مایکی دست هاناکو رو برد بالا و گفت : هاناکو ماتسونو ، از این به بعد عضو جدید گنگ توکیو مانجیه . همه به هم نگاه میکردن و از این که یه دختر انقدر قوی باشه که بتونه عضو گنگشون بشه تعجب کرده بودن ، مایکی دست هاناکو رو ول کرد و اون هم با سرخی خودش رو معرفی کرد : سلام ، من هاناکو ماتسونو هستم و از این به بعد عضو جدید تومان هستم ، امیدوارم که بتونم خوب مبارزه کنم ، تاحالا زیاد مبارزه نکردم ولی هنر های رزمی زیادی بلدم . مایکی به هاناکو اشاره کرد که بره پایین سکو . رفت و خودش رو بین مردم اونجا جا کرد تا اینکه مایکی شروع به صحبت کردن ، کرد و جلسه شروع شد * پرش زمانی به بعد جلسه *
از زبان چیفویو
وقتی من و هاناکو خواستیم برگردیم خونه ، همه ی اعضای تومان اومدن دُرِ هاناکو جمع شدن . هاکان : تبریک میگم هاناکو : ممنون 😅 هانما : خیلی خوشگلی 😏 هاناکو : 😳؟ که بعد از این حرف هانما کیساکی زد تو کلش . کیساکی : بهت نمیخوره قوی باشی چطوری تونستی عضو تومان به این همه قدرت بشی ؟ هاناکو : حالا ببینیم و تعریف کنیم قراره از تعجب شاخ دربیاری 😏 من : هاناکو میای دیگه بریم ؟ 😁💢 میتسویا : شما همیشه خیلی باهم میگردین ، میتونم بدونم نسبتتون چیه ؟ 😄
از زبان هاناکو
سرخ شدم و سرم رو انداختم پایین ، چیفویو دستم رو گرفت و گفت : خواهرمه 😑 میتسویا : چه جالب ! نگفته بودی خواهر داری 😅 هاکان : هاناکو ، منم یه خواهر دارم ، اسمش یوزوهاست 😁 هاناکو : 😅 و بالاخره بعد کلی صحبت با چیفویو برگشتم خونه . امروز خیلی خوب بود ولی اصلا نمیفهمم فاز اون یارو درازه چی بود 😳 (منظورش هانما عه 😂 ) من : میگم چیفویو ؟ چیفویو که صداش از تو آشپزخونه میومد : بله ؟ من : تو میدونی اون یارو درازه و اون که همیشه باهاش بود کی بودن ؟ چیفویو : ها ؟ منظورت از درازه چیه ؟ من : همون که بهم گفت خیلی خوشگلی 😑 چیفویو : آهان منظورت هانما عه ؟ من : اون یکی که باهاش بود چی ؟ چیفویو : کیساکی ، بهتره خیلی بهشون نزدیک نشی کلا اخلاقشون اینطوریه ولی شاید تو خیلی خوشت نیاد . من : ها ؟ 😑 چیفویو : وقتی مایکی داشت رو سکو حرف میزد من کنار هانما و کیساکی بودم و حرف های خوبی نمیزدن . من : مگه درباره چی حرف میزدن ؟ 😐 چیفویو : درباره تو 🙄 من : چی میگفتن ؟ 😀💢 چیفویو : خب میخواستن یه کارایی باهات بکنن که من خیلی سر در نیاوردم🙄 که یه دفعه چیفویو سرخ شد و منم که تازه فهمیدم قضیه چیه سرخ شدم و گفتم : نانی ؟ هونتنی ؟ 🤯😳😱
از زبان راوی
و از اون روز هاناکو تصمیم گرفت کم تر به هانما و کیساکی نزدیک بشه
به خاطر لباسش همه ی پسر ها به پاهاش زل زده بودن که باعث شد سرخ بشه و سرش رو بندازه پایین البته خیلی طول نکشید چون مایکی اومد ، دستش رو گرفت و بردش بالای سکو . مایکی دست هاناکو رو برد بالا و گفت : هاناکو ماتسونو ، از این به بعد عضو جدید گنگ توکیو مانجیه . همه به هم نگاه میکردن و از این که یه دختر انقدر قوی باشه که بتونه عضو گنگشون بشه تعجب کرده بودن ، مایکی دست هاناکو رو ول کرد و اون هم با سرخی خودش رو معرفی کرد : سلام ، من هاناکو ماتسونو هستم و از این به بعد عضو جدید تومان هستم ، امیدوارم که بتونم خوب مبارزه کنم ، تاحالا زیاد مبارزه نکردم ولی هنر های رزمی زیادی بلدم . مایکی به هاناکو اشاره کرد که بره پایین سکو . رفت و خودش رو بین مردم اونجا جا کرد تا اینکه مایکی شروع به صحبت کردن ، کرد و جلسه شروع شد * پرش زمانی به بعد جلسه *
از زبان چیفویو
وقتی من و هاناکو خواستیم برگردیم خونه ، همه ی اعضای تومان اومدن دُرِ هاناکو جمع شدن . هاکان : تبریک میگم هاناکو : ممنون 😅 هانما : خیلی خوشگلی 😏 هاناکو : 😳؟ که بعد از این حرف هانما کیساکی زد تو کلش . کیساکی : بهت نمیخوره قوی باشی چطوری تونستی عضو تومان به این همه قدرت بشی ؟ هاناکو : حالا ببینیم و تعریف کنیم قراره از تعجب شاخ دربیاری 😏 من : هاناکو میای دیگه بریم ؟ 😁💢 میتسویا : شما همیشه خیلی باهم میگردین ، میتونم بدونم نسبتتون چیه ؟ 😄
از زبان هاناکو
سرخ شدم و سرم رو انداختم پایین ، چیفویو دستم رو گرفت و گفت : خواهرمه 😑 میتسویا : چه جالب ! نگفته بودی خواهر داری 😅 هاکان : هاناکو ، منم یه خواهر دارم ، اسمش یوزوهاست 😁 هاناکو : 😅 و بالاخره بعد کلی صحبت با چیفویو برگشتم خونه . امروز خیلی خوب بود ولی اصلا نمیفهمم فاز اون یارو درازه چی بود 😳 (منظورش هانما عه 😂 ) من : میگم چیفویو ؟ چیفویو که صداش از تو آشپزخونه میومد : بله ؟ من : تو میدونی اون یارو درازه و اون که همیشه باهاش بود کی بودن ؟ چیفویو : ها ؟ منظورت از درازه چیه ؟ من : همون که بهم گفت خیلی خوشگلی 😑 چیفویو : آهان منظورت هانما عه ؟ من : اون یکی که باهاش بود چی ؟ چیفویو : کیساکی ، بهتره خیلی بهشون نزدیک نشی کلا اخلاقشون اینطوریه ولی شاید تو خیلی خوشت نیاد . من : ها ؟ 😑 چیفویو : وقتی مایکی داشت رو سکو حرف میزد من کنار هانما و کیساکی بودم و حرف های خوبی نمیزدن . من : مگه درباره چی حرف میزدن ؟ 😐 چیفویو : درباره تو 🙄 من : چی میگفتن ؟ 😀💢 چیفویو : خب میخواستن یه کارایی باهات بکنن که من خیلی سر در نیاوردم🙄 که یه دفعه چیفویو سرخ شد و منم که تازه فهمیدم قضیه چیه سرخ شدم و گفتم : نانی ؟ هونتنی ؟ 🤯😳😱
از زبان راوی
و از اون روز هاناکو تصمیم گرفت کم تر به هانما و کیساکی نزدیک بشه
۲.۴k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.