پدرخوانده پارت 33
کانیا دندوناشو روی هم فشرد از صبح 20 بار به تهیونگ زنگ زده بود و کلی پیام داد اما جوابشو نداده بود
محکم دستاشو روی میز تازین شده کوبید و سراق رخت کن رفت
☆☆☆
همونطور که کتش روی دوشش بود کنار تهیونگ راه میرفت به محض پیاده شدنشون از ماشین خبرنگارا هجوم اوردن
"تهیونگ واقعا ادم معروفی تو سئول بود!
" اقای کیم همکاریتون با وارسان هتل جی واقعیت داره "اقای کیم میشه راجب رابتتون با نامزدتون بعد از حاشیه به ما توظیح کوتای بدین" اقای کیم یه پیغام واسه طرفداراتون بدید" جین نفسش رو بیرون داد و با کمک بادیگاردا تهیونگ از چنگ اون خبر نگارای رو مخ در اورد و وارد شرکت شدن همه شروع مردن به سلام کردن و تعظیم کردن تهیونگ با لبخند بی حوصله ای حواب همشون رو میداد همراه جین سمت اتاقش قدم برمیداشتن وقتی به اتاق تهیونگ رسیدن حین خودشو رو کناپه انداخت تهیونگ کتش رو در اورد و رو صندلی کارش نشست قهوه داغی که 2دقیقه قبل از اومدنش اماده بود رو برداشت "معروف بودن خیلی سخته اصلا نمیخام جات باشم!" تهیونگ یه قلپ از قهوش خورد "ازش لذت میبرم" جین ابرو بالا انداخت "اینکه میلیون ها نفر چشمشون به زندگیته و همیشه دنبالتن تا ازت یه سوتی بگیرن لذت بخشه؟"
"میلیون ها چشم روی زندگیمه؟ من جز دوتا چشم مشکی براق"کانیا"تو زندگیم نمیبینم جین صورتش رو جمع کرد" اصلا اون قلتی که تو فرزند خوندت کردین جالب نیست پس بهش افتخار نکن احمق" تهیونگ قیافه حق به جانبی گرفت"اون خودش خاست وگرنه من همچین قصدی نداشتم! " جین نگاهش کرد"پس افتخار نکن پدر خونده زپرتی"
تهیونگ لبخند کجی زد و گفت "به هر حال هیونگ تو نمیتونی تصور کنی اون خرگوش کچلو زیر بِد.." جین حرفشو قطع کرد"خفه خون بگیر تهیوووونگ"
☆☆☆
عصبانی بود برگه های توی دستش رو مچاله کرد و پرت کرد سمت تلوزیون جیمین ابرو بالا انداخت و با سکوت به کانیا که داشت خونه رو متر میمرد نگاه کردیهو کانیا با داد شروع کرد به حرف زدن که جیمین از صداش خفیف از ترس پرید"سه روز فاکی از اون شب فاکی میگذره و من از طریق اخبار و رسانه باید بهمم اقا با پسر عموشه و الان هم رفتن شرکت "جیمین نفسش رو بیرون داد و نگاهش کرد" سه روز پیاما و تماسای منو نادیده گرفته و با جین کسل کننده و دیوونش بوده حتما اون روش تاصیر منفی گذاشته من اینجا دو شیفت کار میکنم تا اون مرتیکه جذا.. یعنی مرتیکه تخس بهم افتخار کنه بعد اون مثل یه تیکه اشغال بهام رفتار میکنه " کمی مکث کرد بعد به جیغ گوش خراشی زد
جیمین تو سکوت به دختر عصبانی که خیلی کیوت شده نگاه میکرد...
محکم دستاشو روی میز تازین شده کوبید و سراق رخت کن رفت
☆☆☆
همونطور که کتش روی دوشش بود کنار تهیونگ راه میرفت به محض پیاده شدنشون از ماشین خبرنگارا هجوم اوردن
"تهیونگ واقعا ادم معروفی تو سئول بود!
" اقای کیم همکاریتون با وارسان هتل جی واقعیت داره "اقای کیم میشه راجب رابتتون با نامزدتون بعد از حاشیه به ما توظیح کوتای بدین" اقای کیم یه پیغام واسه طرفداراتون بدید" جین نفسش رو بیرون داد و با کمک بادیگاردا تهیونگ از چنگ اون خبر نگارای رو مخ در اورد و وارد شرکت شدن همه شروع مردن به سلام کردن و تعظیم کردن تهیونگ با لبخند بی حوصله ای حواب همشون رو میداد همراه جین سمت اتاقش قدم برمیداشتن وقتی به اتاق تهیونگ رسیدن حین خودشو رو کناپه انداخت تهیونگ کتش رو در اورد و رو صندلی کارش نشست قهوه داغی که 2دقیقه قبل از اومدنش اماده بود رو برداشت "معروف بودن خیلی سخته اصلا نمیخام جات باشم!" تهیونگ یه قلپ از قهوش خورد "ازش لذت میبرم" جین ابرو بالا انداخت "اینکه میلیون ها نفر چشمشون به زندگیته و همیشه دنبالتن تا ازت یه سوتی بگیرن لذت بخشه؟"
"میلیون ها چشم روی زندگیمه؟ من جز دوتا چشم مشکی براق"کانیا"تو زندگیم نمیبینم جین صورتش رو جمع کرد" اصلا اون قلتی که تو فرزند خوندت کردین جالب نیست پس بهش افتخار نکن احمق" تهیونگ قیافه حق به جانبی گرفت"اون خودش خاست وگرنه من همچین قصدی نداشتم! " جین نگاهش کرد"پس افتخار نکن پدر خونده زپرتی"
تهیونگ لبخند کجی زد و گفت "به هر حال هیونگ تو نمیتونی تصور کنی اون خرگوش کچلو زیر بِد.." جین حرفشو قطع کرد"خفه خون بگیر تهیوووونگ"
☆☆☆
عصبانی بود برگه های توی دستش رو مچاله کرد و پرت کرد سمت تلوزیون جیمین ابرو بالا انداخت و با سکوت به کانیا که داشت خونه رو متر میمرد نگاه کردیهو کانیا با داد شروع کرد به حرف زدن که جیمین از صداش خفیف از ترس پرید"سه روز فاکی از اون شب فاکی میگذره و من از طریق اخبار و رسانه باید بهمم اقا با پسر عموشه و الان هم رفتن شرکت "جیمین نفسش رو بیرون داد و نگاهش کرد" سه روز پیاما و تماسای منو نادیده گرفته و با جین کسل کننده و دیوونش بوده حتما اون روش تاصیر منفی گذاشته من اینجا دو شیفت کار میکنم تا اون مرتیکه جذا.. یعنی مرتیکه تخس بهم افتخار کنه بعد اون مثل یه تیکه اشغال بهام رفتار میکنه " کمی مکث کرد بعد به جیغ گوش خراشی زد
جیمین تو سکوت به دختر عصبانی که خیلی کیوت شده نگاه میکرد...
۷.۵k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.