We were just friends but...P.20
میاد واردش کنه که یهو زینگ زینگ
زنگ در خونشون می خوره
ا.ت : عاحححح امممم من...من...می خوامتتتت
جیمین : می...دونم...بیب ولی در...باز...کنم
(این...یعنی از شدت تحریک شدگی نمی تونن درست حرف بزنن)
جیمین بلند میشه و از روی چشمی بیرونو نگاه می کنه که یهو رنگش مث گچ میشه
جیمین : مامان بابامنن
ا.ت : ودف یعنی چی
جیمین : نمی دونممممممم
ا.ت : حالا بعدا به دلیلش فکر می کنیم الان بیا لباس بپوش درو باز کن
جیمین : اما ا.ت من درد دارم نیازت دارم
ا.ت : منم خیس کردم عجیبببب ولی خب الان چه کنیم بیا بپوش
جیمین : هعییییییی نمی زارن یکبار با ارامش دوست دخترمو...
ا.ت : شششش حرف نزن عه
جیمین : *خنده
*دوتاشون لباس پوشیدن و درو باز کردن
مامان جیمین : سلام پسرم سلام دخترم چرا جواب تلفن نمی دین
بابای جیمین : سلام بچه ها اره چرا جواب نمیدین
جیمین : خب حالا جانم چیشده بابا
بابای جیمین : می خواستیم یک سر ببینیمتون
جیمین : اوکی دیدین دیگه برین
ا.ت : عه جیمین نه بفرمایین داخل
مامان و بابای جیمین : مرسی دخترم
اومدن تو و نشستن
جیمین : خب جانم بابا از بوسان تا سئول پاشدین اومدین که مارو ببینین ؟
مامان جیمین : خب فقط این که نه
بابای جیمین : عام پسرم ما می خوایم یک مدت پیش شما زندگی کنیم
جیمین و ا.ت پراشون ریخته
جیمین : یعنی چی بابا
بابای جیمین : اخه پسرم دلتنگتون می شیم
مامان جیمین : ا.ت دخترم تو مشکلی نداری اخه اینجا خونه ی توعه
ا.ت : نه خاله جان خوشحال میشیم
مامان جیمین : خاله جان نه عزیزم منو مامان صدا کن بلاخره همسر پسرمی
ا.ت : جان *متعب
جیمین : حیحی
بابای جیمین : دخترم جیمین به ما گفت شما دوتا همو دوست دارین و باهمین و باهم زندگی می کنین
ا.ت : جیمین *با چشاش بهش می فهمونه پارت می کنم
جیمین : منم دوست دارم ا.ت جونم
ا.ت : عیشششش
مامان جیمین : خب عزیزم ما باید کجا بمونیم ؟
ا.ت : توی...
جیمین : حالا واقعن می خواین بمونین ؟
ا.ت : عه جیمین زشته تو اتاق مهمون بفرمایین از این طرف
ا.ت اتاق مامان بابا رو بهشون نشون داد و اونا رفتن تا وسایلاشونو بچینن
جیمین : ا.ت یک لحظه میای
ا.ت : هوم ؟
جیمین : ا.ت بیا تا اونا تو اتاقن کارمونو بکنیم
ا.ت : یااااا جیمیناااااا می شنونننن زشتههههه عهههه
جیمین : هوفففففف
*ا.ت ویو
وقت کرم ریختنه
ا.ت و جیمنی توی اتاق بودن و ا.ت رفت دستشو از روی شلوار روی د.ی.ک جیمین کشید تا اونو هورنی تر کنه که یهو جیمینم کمر ا.تو گرفت و به خودش چسبوند و نقطه های حساس باهم برخورد می کردن که ا.ت در رفت
جیمین : ای...ا.ت...هوففففففف
جیمین و ا.ت رفتن رو کاناپه ی روبرو ی مامان و بابا نشستن
جیمین : خب...س...سلام
مامان جیمین : پسرم چرا عرق کردی ؟ چرا با لکنت حرف می زنی ؟ چرا بالشت گذاشتی رو پات ؟ ا.ت دخترم تو چرا عرق کردی ؟ خوبین ؟
^ادامه دارد...^
زنگ در خونشون می خوره
ا.ت : عاحححح امممم من...من...می خوامتتتت
جیمین : می...دونم...بیب ولی در...باز...کنم
(این...یعنی از شدت تحریک شدگی نمی تونن درست حرف بزنن)
جیمین بلند میشه و از روی چشمی بیرونو نگاه می کنه که یهو رنگش مث گچ میشه
جیمین : مامان بابامنن
ا.ت : ودف یعنی چی
جیمین : نمی دونممممممم
ا.ت : حالا بعدا به دلیلش فکر می کنیم الان بیا لباس بپوش درو باز کن
جیمین : اما ا.ت من درد دارم نیازت دارم
ا.ت : منم خیس کردم عجیبببب ولی خب الان چه کنیم بیا بپوش
جیمین : هعییییییی نمی زارن یکبار با ارامش دوست دخترمو...
ا.ت : شششش حرف نزن عه
جیمین : *خنده
*دوتاشون لباس پوشیدن و درو باز کردن
مامان جیمین : سلام پسرم سلام دخترم چرا جواب تلفن نمی دین
بابای جیمین : سلام بچه ها اره چرا جواب نمیدین
جیمین : خب حالا جانم چیشده بابا
بابای جیمین : می خواستیم یک سر ببینیمتون
جیمین : اوکی دیدین دیگه برین
ا.ت : عه جیمین نه بفرمایین داخل
مامان و بابای جیمین : مرسی دخترم
اومدن تو و نشستن
جیمین : خب جانم بابا از بوسان تا سئول پاشدین اومدین که مارو ببینین ؟
مامان جیمین : خب فقط این که نه
بابای جیمین : عام پسرم ما می خوایم یک مدت پیش شما زندگی کنیم
جیمین و ا.ت پراشون ریخته
جیمین : یعنی چی بابا
بابای جیمین : اخه پسرم دلتنگتون می شیم
مامان جیمین : ا.ت دخترم تو مشکلی نداری اخه اینجا خونه ی توعه
ا.ت : نه خاله جان خوشحال میشیم
مامان جیمین : خاله جان نه عزیزم منو مامان صدا کن بلاخره همسر پسرمی
ا.ت : جان *متعب
جیمین : حیحی
بابای جیمین : دخترم جیمین به ما گفت شما دوتا همو دوست دارین و باهمین و باهم زندگی می کنین
ا.ت : جیمین *با چشاش بهش می فهمونه پارت می کنم
جیمین : منم دوست دارم ا.ت جونم
ا.ت : عیشششش
مامان جیمین : خب عزیزم ما باید کجا بمونیم ؟
ا.ت : توی...
جیمین : حالا واقعن می خواین بمونین ؟
ا.ت : عه جیمین زشته تو اتاق مهمون بفرمایین از این طرف
ا.ت اتاق مامان بابا رو بهشون نشون داد و اونا رفتن تا وسایلاشونو بچینن
جیمین : ا.ت یک لحظه میای
ا.ت : هوم ؟
جیمین : ا.ت بیا تا اونا تو اتاقن کارمونو بکنیم
ا.ت : یااااا جیمیناااااا می شنونننن زشتههههه عهههه
جیمین : هوفففففف
*ا.ت ویو
وقت کرم ریختنه
ا.ت و جیمنی توی اتاق بودن و ا.ت رفت دستشو از روی شلوار روی د.ی.ک جیمین کشید تا اونو هورنی تر کنه که یهو جیمینم کمر ا.تو گرفت و به خودش چسبوند و نقطه های حساس باهم برخورد می کردن که ا.ت در رفت
جیمین : ای...ا.ت...هوففففففف
جیمین و ا.ت رفتن رو کاناپه ی روبرو ی مامان و بابا نشستن
جیمین : خب...س...سلام
مامان جیمین : پسرم چرا عرق کردی ؟ چرا با لکنت حرف می زنی ؟ چرا بالشت گذاشتی رو پات ؟ ا.ت دخترم تو چرا عرق کردی ؟ خوبین ؟
^ادامه دارد...^
۵.۸k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.