بادیگارد من
𝐌𝐲 𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝
(𝐏𝐚𝐫𝐭 5)
ات: ( عینکشو در اورد.... چشماش.... صورتش.... اصلا محوش شدم یه لحظه که متوجه نشدم پدرم چند بار صدام زد.... با تکون دادنم به خودم اومدم)
پدرشون: ات کجایی؟
ات: ها.. هیچی
پدرشون: خب دخترم ... ایشون بادیگارد جدید شما هست.... لطفا خودتو معرفی کن ( خطاب به بادیگارد)
بادیگارد: من کیم تهیونگ هستم 23 سالمه و از امروز قراره بادیگارد شخصی شما باشم خانم پارک ات
ات: بله ممنون....
پدرشون: ایشون از امروز تا هر موقع بخوای در اختیارت هستن و اذیتشون نکن باشه دخترم؟
ات: چشم پدر
پدرشون: افرین خب من میرم دیگه کلی کار دارم ( بلند شد و از عمارت با ماشینش رفت)
...
تهیونگ: خانم... ( تا اومد بقیه ی حرفشو بگه که)
ات: نیازی نیست اینطوری صدام کنین راحت باشید همون بگید ات
تهیونگ: اگه با من فعلا کاری ندارید از خدمتتون مرخص شم
ات: خب فعلا نه ولی اگه نیاز داشتم چطور خبرتون کنم؟
تهیونگ: لطفا موبایلتون رو بدید
ات: ( موبایلش داد)
تهیونگ: بفرمایید شماره ام رو ذخیره کردم فعلا با اجازتون ( گوشی ات رو بهش داد و از اونجا رفت)
ات: وای عررر من چم شده عررر خدااا این دیگه چه موجود زیباییه وای عررر فکر کنم دیوونه شدم( خنده)
....
تهیونگ ویو
تو اتاق مخصوصم مشغول تمرین بودم که یهو یه نفر زنگ خونه رو زد.... لباسامو پوشیدم و رفتم در رو باز کردم.... اون اقای پارک رئیس ثروتمندترین شرکت بود.... تعجب کردم اولش ولی بعدا بهشون گفتم که بیان تو.... نشستیم رو مبل و آجوما برامون قهوه اورد و رفت....
...
تهیونگ: چی شده که پای شما به اینجا باز شده اقای پارک؟
پدر ات: شنیدم که رزمی کاره حرفه ای هستید
تهیونگ: درسته
پدر ات: ( یه قلوب از قهوه خورد و گذاشت رو میز) ازتون یه درخواستی دارم اقای کیم... و امیدوارم که قبول کنید و هر چقدرم پول بخواید بهتون میدیم
تهیونگ: من نیازی به پول ندارم ولی کنجکاوم که بدونم درخواستتون چیه که تا اینجا اومدین بابتش
پدر ات: من میخوام شما بادیگارد شخصی دخترم باشید و در عوض هر چی که بخواید بهتون میدیم
تهیونگ: تا چه مدت؟
پدر ات: من میخوام همیشه بادیگارد دخترم بمونید آقای کیم.... دختر من خیلی شیطونه و همیشه دوست داره به بیرون بره تنهایی ولی چون یبار یک اتفاق وحشتناک برای دختر اولم افتاد دیگه نمیخوام برای دختر دومم تکرار بشه و نیاز به یک رزمی کار حرفه ای و یک بادیگارد عالی داشتم که خوشبختانه پیدا کردم حالا نظرتون چیه؟
تهیونگ: ( یکم تو فکر فرو رفت) از اونجایی که سرم خلوته و کار خاصی ندارم قبول میکنم
لطفا مشخصات دخترتون بدین
پدر ات: عالی شد خیلی ممنون.... پارک ات 17 سالشه و خیلی شیطونه و لجباز... تا الان هر بادیگاردی براش گذاشتم کاری کرده همشون استفعا دادن ( خنده)
(𝐏𝐚𝐫𝐭 5)
ات: ( عینکشو در اورد.... چشماش.... صورتش.... اصلا محوش شدم یه لحظه که متوجه نشدم پدرم چند بار صدام زد.... با تکون دادنم به خودم اومدم)
پدرشون: ات کجایی؟
ات: ها.. هیچی
پدرشون: خب دخترم ... ایشون بادیگارد جدید شما هست.... لطفا خودتو معرفی کن ( خطاب به بادیگارد)
بادیگارد: من کیم تهیونگ هستم 23 سالمه و از امروز قراره بادیگارد شخصی شما باشم خانم پارک ات
ات: بله ممنون....
پدرشون: ایشون از امروز تا هر موقع بخوای در اختیارت هستن و اذیتشون نکن باشه دخترم؟
ات: چشم پدر
پدرشون: افرین خب من میرم دیگه کلی کار دارم ( بلند شد و از عمارت با ماشینش رفت)
...
تهیونگ: خانم... ( تا اومد بقیه ی حرفشو بگه که)
ات: نیازی نیست اینطوری صدام کنین راحت باشید همون بگید ات
تهیونگ: اگه با من فعلا کاری ندارید از خدمتتون مرخص شم
ات: خب فعلا نه ولی اگه نیاز داشتم چطور خبرتون کنم؟
تهیونگ: لطفا موبایلتون رو بدید
ات: ( موبایلش داد)
تهیونگ: بفرمایید شماره ام رو ذخیره کردم فعلا با اجازتون ( گوشی ات رو بهش داد و از اونجا رفت)
ات: وای عررر من چم شده عررر خدااا این دیگه چه موجود زیباییه وای عررر فکر کنم دیوونه شدم( خنده)
....
تهیونگ ویو
تو اتاق مخصوصم مشغول تمرین بودم که یهو یه نفر زنگ خونه رو زد.... لباسامو پوشیدم و رفتم در رو باز کردم.... اون اقای پارک رئیس ثروتمندترین شرکت بود.... تعجب کردم اولش ولی بعدا بهشون گفتم که بیان تو.... نشستیم رو مبل و آجوما برامون قهوه اورد و رفت....
...
تهیونگ: چی شده که پای شما به اینجا باز شده اقای پارک؟
پدر ات: شنیدم که رزمی کاره حرفه ای هستید
تهیونگ: درسته
پدر ات: ( یه قلوب از قهوه خورد و گذاشت رو میز) ازتون یه درخواستی دارم اقای کیم... و امیدوارم که قبول کنید و هر چقدرم پول بخواید بهتون میدیم
تهیونگ: من نیازی به پول ندارم ولی کنجکاوم که بدونم درخواستتون چیه که تا اینجا اومدین بابتش
پدر ات: من میخوام شما بادیگارد شخصی دخترم باشید و در عوض هر چی که بخواید بهتون میدیم
تهیونگ: تا چه مدت؟
پدر ات: من میخوام همیشه بادیگارد دخترم بمونید آقای کیم.... دختر من خیلی شیطونه و همیشه دوست داره به بیرون بره تنهایی ولی چون یبار یک اتفاق وحشتناک برای دختر اولم افتاد دیگه نمیخوام برای دختر دومم تکرار بشه و نیاز به یک رزمی کار حرفه ای و یک بادیگارد عالی داشتم که خوشبختانه پیدا کردم حالا نظرتون چیه؟
تهیونگ: ( یکم تو فکر فرو رفت) از اونجایی که سرم خلوته و کار خاصی ندارم قبول میکنم
لطفا مشخصات دخترتون بدین
پدر ات: عالی شد خیلی ممنون.... پارک ات 17 سالشه و خیلی شیطونه و لجباز... تا الان هر بادیگاردی براش گذاشتم کاری کرده همشون استفعا دادن ( خنده)
۶.۳k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.