فيك كوكي پارت٣
پارت٣
پرش روزي:
فردا:
بيو كوكي:
اماده شدم تا برم ب معموريتي ك با ات داشتم
رفتم طبقه پايين منتظر ات بودم ك..
ات:عه چرا روبرو در اتاقمي(خابالو)
كوكي:يعني واقعا خوابيده بودي😐👍🏻امروز معموريت داريم
ات:اها باشه الان اماده ميشم
بيو ات:
اماده شدم رفتم پايين و با كوكي و ته سوار ماشين شديم
معموريتمون ب ي شهر ديگه بود و خيلي طرباني بود راه من تا اولاي راه تحمل كردم ك خوابم نبره ولي..
بيو كوكي:
رومو اينور كردم ديدم ات كنارمه و خوابيده 😐🤝بهش همينطوري داشتم نگاه ميكردم و ب فرم چشاش لباش و بينيش بي نقص بود و
يهو ديدم سرشو گذاشت روي شونم🥲
اينجوري بودم ك دستامو مشتكرده بودم و متعحب بودم
براي پارت بعد شرط نميزارم چون عمل نميشه و نميخوام مجبورتونزكنم:))))
پرش روزي:
فردا:
بيو كوكي:
اماده شدم تا برم ب معموريتي ك با ات داشتم
رفتم طبقه پايين منتظر ات بودم ك..
ات:عه چرا روبرو در اتاقمي(خابالو)
كوكي:يعني واقعا خوابيده بودي😐👍🏻امروز معموريت داريم
ات:اها باشه الان اماده ميشم
بيو ات:
اماده شدم رفتم پايين و با كوكي و ته سوار ماشين شديم
معموريتمون ب ي شهر ديگه بود و خيلي طرباني بود راه من تا اولاي راه تحمل كردم ك خوابم نبره ولي..
بيو كوكي:
رومو اينور كردم ديدم ات كنارمه و خوابيده 😐🤝بهش همينطوري داشتم نگاه ميكردم و ب فرم چشاش لباش و بينيش بي نقص بود و
يهو ديدم سرشو گذاشت روي شونم🥲
اينجوري بودم ك دستامو مشتكرده بودم و متعحب بودم
براي پارت بعد شرط نميزارم چون عمل نميشه و نميخوام مجبورتونزكنم:))))
۲.۸k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.