پارت 16/و17
پارت_16/و17
برا دیدنش نقشه ها داشتم
با صدا اس مس گوشی نگاهی بهش انداختم
کامران برام ادرسو فرستاده بود
پامو رو گاز گذاشتم راه افتادم ب سمت تهران
خیلی تند میروندم سرعتم خیلی بالا بود
بعد دو ساعت بالاخره رسیدم ب ادرس موردنظر
جلو خونشون پارک کردم از بیرون
خونه خیلی شیک و قشنگی بود
تو ماشین منتظر بودم تا یکی از خونه بیاد بیرون
یا بره تو خونه رو فرمون ضرب گرفته بودم
ی ماشین رد شد رفت تو خونه خیلی سرعت داشت
نتونستم داخلشو ببینم نکنه السا بود باید میرفتم دم
در تنها راهش همین بود اگع دوست زبون درازشم باشه
مهم نیست پیاده شدم رفتم از جلو ایفون رفتم کنار
زنگو فشار دادم بعد چند ثانیه صدا یکی اومد
کیه؟
صدای علی بود
وایی اون اینجاس پس من چرا هیچ خبری نداشتم
مهم نیس اینجاس ک اینجاس من با السا کار دارم
سلام من با الساخانوم کار دارم میشه بگید بیان دم در
صداش اومد پر از تعجب بود صداش
احسان خودتی تو اینجاااا چ غلطی میکنی
ب تو ربطی نداره ب السا بگو بیاد کارش دارم
دیدم جواب نداد همون لحظه در باز شد
یکی پرید بیرون هنوز طرفو ندیده بودم
ی مشت محکم خورد ب صورتم منگ سرمو اوردم
بالا داداش السا بود دستمو بردم بالا محکم زدم بهش
همینجوری داشتیم جلو در هم دیگرو میزدیم
باصدای جیغ یکی نگاش کردم دوست السا بود داشت
جیغ میزد یک هو از هوش رفتم
از زبان السا
بعد ظهر از سرکار برگشتیم
درسارم با خودم اوردم خیلی خسته بودم
تا رسیدیم پریدم تو حموم تازه از حموم اومده بودم
بیرون شلوار و تیشرت تنم کردم داشتم موهامو
سشوار میکشیدم با جیغ درسا دویدم بیرون
درسااا چیشده چرا جیغ میزنیی
با گریه گف الساا اونجاا رو
سرمو برگردوندم ولی دیر شده بود چون
علی با چوب محکم زد ب سر احسان
دویدم ب سمتشون من قبلا پزشکی خونده بودم
چند ترم یکم حالیم میشد رفتم نبضشو گرفتم
کند میزد با داد ب علی گفتم بره ماشینو بیاره
ببریمش بیمارستان بعد اوردن ماشین با کمک هم سوارش کردیم
درسا برام مانتو شال اورده بود تنم کردم
بهش گفتم برو تو خونه خودم پشت فرمون نشستم
با سرعت زیاد روندم ب نزدیکترین بیمارستان
هی از احسان خون میرفت واقعا ترسیده بودم
پارت_17
بعد ی ربع رسیدیم
ماشینو پارک کرده نکرده علی پرید پایین
دوید ب سمت بیمارستان
بعد چند لحظه با چندتا پرستار و برانکارد
اومدش احسان رو گذاشتن روش با سرعت راه افتادن
ب سمت ورودیه بیمارستان
دنبالش رفتم خیلی استرس داشتم
چرا اون از هوش رفت یعنی بخاطره ی چوب این همه
خون ازش رفت واقعا گیجم زودی بردنش اتاق عمل
پشت در وایساده بودم علی کنارم ایستاد نگاش کردم
دستمو گرف برد رو صندلی ته راه رو نشوندم با
استرس پاهامو تکون تکون میدادم
گوشیم زنگ خورد از کیفم اوردمش بیرون نگاش کردم
شماره ناشناس بود تعجب کردم ولی خو جواب دادم
الو الو چرا حرف نمیزنی
سلام السا
این صدا صدای الهام بود گوشیو قطع کردم
من حرفی نداشتم با اون بزنم عصبی دستامو گذاشتم
رو شقیقه هام ماساژشون دادم
بعد 1ساعت دکتر از اتاق عمل اومد
بیرون رفتم سمتش چیشده اقای دکتر چرا اون از
هوش رفت چرا بردینش اتاق عمل
خانوم شما باهاش چ نسبتی دارید
نمیدوستم چی بگم یهو از دهنم پرید
نامزدشم
خودمم گیج شدم علی با دهن باز نگام کرد
دکتر ی نگاهی بهم انداخت و گفت خانوم نامزدتون
بخاطره ضربه ای که ب سرش وارد شده از هوش
رفتن اون خون ریزیم بخاطره ضربه بوده و اینکه الا
حالش خوبه هروقت ب هوش اومد میتونید برید
ببینینش
برا دیدنش نقشه ها داشتم
با صدا اس مس گوشی نگاهی بهش انداختم
کامران برام ادرسو فرستاده بود
پامو رو گاز گذاشتم راه افتادم ب سمت تهران
خیلی تند میروندم سرعتم خیلی بالا بود
بعد دو ساعت بالاخره رسیدم ب ادرس موردنظر
جلو خونشون پارک کردم از بیرون
خونه خیلی شیک و قشنگی بود
تو ماشین منتظر بودم تا یکی از خونه بیاد بیرون
یا بره تو خونه رو فرمون ضرب گرفته بودم
ی ماشین رد شد رفت تو خونه خیلی سرعت داشت
نتونستم داخلشو ببینم نکنه السا بود باید میرفتم دم
در تنها راهش همین بود اگع دوست زبون درازشم باشه
مهم نیست پیاده شدم رفتم از جلو ایفون رفتم کنار
زنگو فشار دادم بعد چند ثانیه صدا یکی اومد
کیه؟
صدای علی بود
وایی اون اینجاس پس من چرا هیچ خبری نداشتم
مهم نیس اینجاس ک اینجاس من با السا کار دارم
سلام من با الساخانوم کار دارم میشه بگید بیان دم در
صداش اومد پر از تعجب بود صداش
احسان خودتی تو اینجاااا چ غلطی میکنی
ب تو ربطی نداره ب السا بگو بیاد کارش دارم
دیدم جواب نداد همون لحظه در باز شد
یکی پرید بیرون هنوز طرفو ندیده بودم
ی مشت محکم خورد ب صورتم منگ سرمو اوردم
بالا داداش السا بود دستمو بردم بالا محکم زدم بهش
همینجوری داشتیم جلو در هم دیگرو میزدیم
باصدای جیغ یکی نگاش کردم دوست السا بود داشت
جیغ میزد یک هو از هوش رفتم
از زبان السا
بعد ظهر از سرکار برگشتیم
درسارم با خودم اوردم خیلی خسته بودم
تا رسیدیم پریدم تو حموم تازه از حموم اومده بودم
بیرون شلوار و تیشرت تنم کردم داشتم موهامو
سشوار میکشیدم با جیغ درسا دویدم بیرون
درسااا چیشده چرا جیغ میزنیی
با گریه گف الساا اونجاا رو
سرمو برگردوندم ولی دیر شده بود چون
علی با چوب محکم زد ب سر احسان
دویدم ب سمتشون من قبلا پزشکی خونده بودم
چند ترم یکم حالیم میشد رفتم نبضشو گرفتم
کند میزد با داد ب علی گفتم بره ماشینو بیاره
ببریمش بیمارستان بعد اوردن ماشین با کمک هم سوارش کردیم
درسا برام مانتو شال اورده بود تنم کردم
بهش گفتم برو تو خونه خودم پشت فرمون نشستم
با سرعت زیاد روندم ب نزدیکترین بیمارستان
هی از احسان خون میرفت واقعا ترسیده بودم
پارت_17
بعد ی ربع رسیدیم
ماشینو پارک کرده نکرده علی پرید پایین
دوید ب سمت بیمارستان
بعد چند لحظه با چندتا پرستار و برانکارد
اومدش احسان رو گذاشتن روش با سرعت راه افتادن
ب سمت ورودیه بیمارستان
دنبالش رفتم خیلی استرس داشتم
چرا اون از هوش رفت یعنی بخاطره ی چوب این همه
خون ازش رفت واقعا گیجم زودی بردنش اتاق عمل
پشت در وایساده بودم علی کنارم ایستاد نگاش کردم
دستمو گرف برد رو صندلی ته راه رو نشوندم با
استرس پاهامو تکون تکون میدادم
گوشیم زنگ خورد از کیفم اوردمش بیرون نگاش کردم
شماره ناشناس بود تعجب کردم ولی خو جواب دادم
الو الو چرا حرف نمیزنی
سلام السا
این صدا صدای الهام بود گوشیو قطع کردم
من حرفی نداشتم با اون بزنم عصبی دستامو گذاشتم
رو شقیقه هام ماساژشون دادم
بعد 1ساعت دکتر از اتاق عمل اومد
بیرون رفتم سمتش چیشده اقای دکتر چرا اون از
هوش رفت چرا بردینش اتاق عمل
خانوم شما باهاش چ نسبتی دارید
نمیدوستم چی بگم یهو از دهنم پرید
نامزدشم
خودمم گیج شدم علی با دهن باز نگام کرد
دکتر ی نگاهی بهم انداخت و گفت خانوم نامزدتون
بخاطره ضربه ای که ب سرش وارد شده از هوش
رفتن اون خون ریزیم بخاطره ضربه بوده و اینکه الا
حالش خوبه هروقت ب هوش اومد میتونید برید
ببینینش
۵.۰k
۱۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.