چن پارتی کوک پارت: 9
با این حرفاش قلبم ذوب شد ولی اون هانولو به من ترجیح داد
تنها کسی که به خونش تشنه بودم جیمین بود اخه عوضی جای منو به کوک گفته امیدوارم نبینمش چون زندش نمیزارم
خیلی وقت بود که رفته بود بیرون منم حوصلم سر رفت گفتم برم پایین با وجود خودش و بادیگاردایی که اطراف عمارت بودن مگه تو خواب بتونم ازینجا فرار کنم
از اتاق اومدم بیرون و به سمت پله ها رفتم یکی یکی پله هارو رد کردم بوی خیلی خوبی میومد سمت اشپزخونه رفتم که دیدم کوک با ی سینی و ظرف غذا اومد بیرون
کوک: خواستم برات بیارم بالا حالا که خودت اومدی بیا بریم اشپزخونه
انقد دوکبوکی خوردم که داشتم میترکیدم خیلی خوشمزه بود عجب اشپزی داش برا خودش
بعد اینکه خودشم غذاش تموم شد گف
کوک: خوشت اومد
هانا: عالی بود باید به اشپز این غذا مدال بدن تو عمرم غذا به این خوشمزگی نخوردم
هانا: اشپزت کجاست ازش تشکر کنم که همچین غذای خوشمزه ای درس کرده
بعد حرفم زد زیر خنده
کوک: اون اشپز روبه روته(خنده)
هانا: الکی میگی اینو خودت درس کردی
کوک: جدی میگم امروز اصن هیچکی جز خودمون دوتا اینجا نیس(خنده)
هانا: اهم چیز گفتم چرا اصن تند نیس نمکشم کم بود خیلی بد مزه بود
کوک: واقعا تو که گفتی باید بهش جایزه بدن(خنده)
هانا: اغراق کردم
کوک: معلومه(😂)
هانا: ایش عوضی
پاشدم از رو صندلی و از اشپزخونه اومدم بیرون
کوک تو اشپزخونه داد زد
کوک: کجا میری(داد)
هانا: سالن کجاس(داد)
کوک: برو جلو میبینی(داد)
سالنو پیدا کردم واقعاعمارت خارق العاده ای داشت
معماری خیلی زیبایی داش و بیشتر از هر چیزی بالکن بزرگش بع چشم میومد
اطراف اون ویلارو چند درخت بلند فرا گرفته بود
سمت چپ ویلا باربیکیو، میز صندلی و تاب بود و در سمت راست استخر بزرگ و فوق العاده ای قرار داشت میشد از پشت استخر پارکینگی که کنار خونه برای ماشین های گرون قیمت ردیف شدش ساخته بود رو به خوبی دید
تنها کسی که به خونش تشنه بودم جیمین بود اخه عوضی جای منو به کوک گفته امیدوارم نبینمش چون زندش نمیزارم
خیلی وقت بود که رفته بود بیرون منم حوصلم سر رفت گفتم برم پایین با وجود خودش و بادیگاردایی که اطراف عمارت بودن مگه تو خواب بتونم ازینجا فرار کنم
از اتاق اومدم بیرون و به سمت پله ها رفتم یکی یکی پله هارو رد کردم بوی خیلی خوبی میومد سمت اشپزخونه رفتم که دیدم کوک با ی سینی و ظرف غذا اومد بیرون
کوک: خواستم برات بیارم بالا حالا که خودت اومدی بیا بریم اشپزخونه
انقد دوکبوکی خوردم که داشتم میترکیدم خیلی خوشمزه بود عجب اشپزی داش برا خودش
بعد اینکه خودشم غذاش تموم شد گف
کوک: خوشت اومد
هانا: عالی بود باید به اشپز این غذا مدال بدن تو عمرم غذا به این خوشمزگی نخوردم
هانا: اشپزت کجاست ازش تشکر کنم که همچین غذای خوشمزه ای درس کرده
بعد حرفم زد زیر خنده
کوک: اون اشپز روبه روته(خنده)
هانا: الکی میگی اینو خودت درس کردی
کوک: جدی میگم امروز اصن هیچکی جز خودمون دوتا اینجا نیس(خنده)
هانا: اهم چیز گفتم چرا اصن تند نیس نمکشم کم بود خیلی بد مزه بود
کوک: واقعا تو که گفتی باید بهش جایزه بدن(خنده)
هانا: اغراق کردم
کوک: معلومه(😂)
هانا: ایش عوضی
پاشدم از رو صندلی و از اشپزخونه اومدم بیرون
کوک تو اشپزخونه داد زد
کوک: کجا میری(داد)
هانا: سالن کجاس(داد)
کوک: برو جلو میبینی(داد)
سالنو پیدا کردم واقعاعمارت خارق العاده ای داشت
معماری خیلی زیبایی داش و بیشتر از هر چیزی بالکن بزرگش بع چشم میومد
اطراف اون ویلارو چند درخت بلند فرا گرفته بود
سمت چپ ویلا باربیکیو، میز صندلی و تاب بود و در سمت راست استخر بزرگ و فوق العاده ای قرار داشت میشد از پشت استخر پارکینگی که کنار خونه برای ماشین های گرون قیمت ردیف شدش ساخته بود رو به خوبی دید
۷.۴k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.