فیک ۶٢
١یک ماه بعد
همه چی به خوبی گذشت کوک بیشتر وابسته دخترک شد هانور هم وابسته پسرک شده بود
تا اینکه اون روز رسید
...
هانول
امروز مثله همیشه نشسته بودم روی تخت داشتم با خودم فکر میکردم که دره خونه زده شد
با خوشحالی به سمت در رفتم وقتی بازش کردم با دیونه اون فرد لبخندم از بین رفت
هانور:شما ؟؟؟
ناشناس:خانمه کیم هانول
هانول:بله خودم هستم شما از طرف کی هستین
ناشناس:منو آقای جئون فرستادن لطفاً باما بیاید آقای جئون داخل ماشین منتظر هستن
..
دخترک سادگی کرد و همراشون رفت وقتی در رو باز کرد فکر کوک هی اما به جای کوک یک نفر دیگه بود
تا خواست از ماشین پیاده بشه با چوبی که به سرش خورد بیهوش شد
ناشناس: گفتم بهت جئون قرار کابوس شبت باشم
دخترک با اینکه ضربه به سرش بود بازم هوشیار بود تا خواست چشماشو ببنده حرف آخر مرده رو شنید
همه چی به خوبی گذشت کوک بیشتر وابسته دخترک شد هانور هم وابسته پسرک شده بود
تا اینکه اون روز رسید
...
هانول
امروز مثله همیشه نشسته بودم روی تخت داشتم با خودم فکر میکردم که دره خونه زده شد
با خوشحالی به سمت در رفتم وقتی بازش کردم با دیونه اون فرد لبخندم از بین رفت
هانور:شما ؟؟؟
ناشناس:خانمه کیم هانول
هانول:بله خودم هستم شما از طرف کی هستین
ناشناس:منو آقای جئون فرستادن لطفاً باما بیاید آقای جئون داخل ماشین منتظر هستن
..
دخترک سادگی کرد و همراشون رفت وقتی در رو باز کرد فکر کوک هی اما به جای کوک یک نفر دیگه بود
تا خواست از ماشین پیاده بشه با چوبی که به سرش خورد بیهوش شد
ناشناس: گفتم بهت جئون قرار کابوس شبت باشم
دخترک با اینکه ضربه به سرش بود بازم هوشیار بود تا خواست چشماشو ببنده حرف آخر مرده رو شنید
۲۰.۳k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.