Ocean p 1
"ا.ت: +
جونگ کوک: -
مثل همیشه درحال ریختن شراب تو لیوان بودم خیلی الان راحت بودم چون زندگیم دیگه مثل قبل نیست
2 سال از وقتی که با دوست پسر روانیم کات کردم میگذره..جونگ کوک
ازش بدم میاد..اون یه جراح مغز بود..اما روانی
لباسم رو صاف کردم تا نوشیدنی هارو به یک اتاق ببرم
از همه اتاق های بار صدای عاح و ناله میومد
اما اتاقی که به سمتش میرفتم فرق داشت..اون اتاقی بود که اعضای باند مافیا جلسه داشتن درحالی که سینی نوشیدنی دستم بود در رو به آرومی باز کردم به زمین نگاه میکردم سینی را روی میز گذاشتم که یکی از اعضای باند صحبت کرد"
×اوووو..ببین کی اینجاست!
اکس رئیس..بیا اینجا روی پاهام بشین دختر خوشگل..
"چیزی نگفتم اما نگاه خیره کننده شدیدی را روی خودم حس کردم برگشتم..این جونگ کوک بود..همونی که اِدِا میکرد ددی سرد و خشنیه الان میفهمم درست میگفت..به اون چشم های تیزش نگاه کردم نگاه سردش رو دیدم خشم درونش رو حس کردم اما...اون اینجا چیکار میکرد؟"
+ از نوشیدنی لذت ببرید؛
"سریع اتاق رو ترک کردم رفتم یه جا که تنها باشم فکر جونگ کوک روح رو از بدنم جدا میکرد
دستمو گذاشتم روی قلبم..قلبم تند تند میزد تمام مدت به این فکر میکردم که جونگ کوک چرا اونجا بود بعد مدتی رفتم پشت میز نشستم و صورت حساب هارو حساب کردم که در اون اتاق باز شد سریع نگاه کردم"
×رئیس..
- بریم
"به سمت در میرفتن یواشکی دنبالشون رفتم که دیدم همه به جونگ کوک احترام میزاشتن جونگ کوک سوار بنز شد
یه عالمه بادیگارد داشت
وقتی فهمیدم اون رئیس مافیاست دستی روی شانه ام حس کردم"
....
جونگ کوک: -
مثل همیشه درحال ریختن شراب تو لیوان بودم خیلی الان راحت بودم چون زندگیم دیگه مثل قبل نیست
2 سال از وقتی که با دوست پسر روانیم کات کردم میگذره..جونگ کوک
ازش بدم میاد..اون یه جراح مغز بود..اما روانی
لباسم رو صاف کردم تا نوشیدنی هارو به یک اتاق ببرم
از همه اتاق های بار صدای عاح و ناله میومد
اما اتاقی که به سمتش میرفتم فرق داشت..اون اتاقی بود که اعضای باند مافیا جلسه داشتن درحالی که سینی نوشیدنی دستم بود در رو به آرومی باز کردم به زمین نگاه میکردم سینی را روی میز گذاشتم که یکی از اعضای باند صحبت کرد"
×اوووو..ببین کی اینجاست!
اکس رئیس..بیا اینجا روی پاهام بشین دختر خوشگل..
"چیزی نگفتم اما نگاه خیره کننده شدیدی را روی خودم حس کردم برگشتم..این جونگ کوک بود..همونی که اِدِا میکرد ددی سرد و خشنیه الان میفهمم درست میگفت..به اون چشم های تیزش نگاه کردم نگاه سردش رو دیدم خشم درونش رو حس کردم اما...اون اینجا چیکار میکرد؟"
+ از نوشیدنی لذت ببرید؛
"سریع اتاق رو ترک کردم رفتم یه جا که تنها باشم فکر جونگ کوک روح رو از بدنم جدا میکرد
دستمو گذاشتم روی قلبم..قلبم تند تند میزد تمام مدت به این فکر میکردم که جونگ کوک چرا اونجا بود بعد مدتی رفتم پشت میز نشستم و صورت حساب هارو حساب کردم که در اون اتاق باز شد سریع نگاه کردم"
×رئیس..
- بریم
"به سمت در میرفتن یواشکی دنبالشون رفتم که دیدم همه به جونگ کوک احترام میزاشتن جونگ کوک سوار بنز شد
یه عالمه بادیگارد داشت
وقتی فهمیدم اون رئیس مافیاست دستی روی شانه ام حس کردم"
....
۱۹.۸k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.