قسمت آخر True love★season1 P=25
(یک ماه بعد)
کوک=(...احساس خوبی داشتم...کشتمش و حالا تو آرامش بودم...تهیونگ هم بعد از فهمیدن کشته شدن یونگی سکوت کرد و از کره رفت....جنازه بونگی و که تیکه تیکه شده بود کنار خاکستر عمارتش دفن کردم...سوآ بعد از اون اتفاق یکم تو شوک بود و زیاد صحبت نمیکرد...جیای عزیزم هم یکم بزرگتر شده...وقتی سعی میکنه حرف بزنه دلم براش میره...همگی تو عمارت جدید زندگی خوبی کنار هم داشتیم و البته با دست گلی که اونشب به آب دادم هم خودم مافیای قدرت سال شدم (خنده)...به سوآ که کنارم خواب بود خیره شدم.....عزیزم،چطور منو اینجوری دیوونه خودت کردی که بدون هیچ ترسی دست به کشتن بدخواهات میزنم...کمتر زیبا و مهربون باش... کمتر منو عاشق خودت کن...وگرنه آدمای بیشتری رو برای خنده هات میکشم...)
سوآ=... کوک
کوک= عزیزم... بیدار شدی؟
سوآ= هوم...
کوک= چیشده؟
سوآ= خیلی خوابیدم...یکم سرم درد میکنه
کوک= قرص بیارم؟چیزی نیاز داری؟
سوآ= نه خوب میشم...البته تو بغل تو
کوک=(اومد توی بغلم...ملوسک کوچولو...)
کوک= دوست دارم...من عاشق تو و دخترمونم...زندگیمو وقف شما میکنم
سوآ= دوست دارم کوک...بخاطر توعه که من تو زندگی...از هیچی نمیترسم
کوک= عزیزم...(حرفاش حس خوبی داشت...جیا هنوز تو اتاقش خواب بود...زندگیم خیلی آروم و قشنگه...کنارشون آرامش دارم...این حس خوبو... برای همتون آرزو میکنم ☆)
پایان
کوک=(...احساس خوبی داشتم...کشتمش و حالا تو آرامش بودم...تهیونگ هم بعد از فهمیدن کشته شدن یونگی سکوت کرد و از کره رفت....جنازه بونگی و که تیکه تیکه شده بود کنار خاکستر عمارتش دفن کردم...سوآ بعد از اون اتفاق یکم تو شوک بود و زیاد صحبت نمیکرد...جیای عزیزم هم یکم بزرگتر شده...وقتی سعی میکنه حرف بزنه دلم براش میره...همگی تو عمارت جدید زندگی خوبی کنار هم داشتیم و البته با دست گلی که اونشب به آب دادم هم خودم مافیای قدرت سال شدم (خنده)...به سوآ که کنارم خواب بود خیره شدم.....عزیزم،چطور منو اینجوری دیوونه خودت کردی که بدون هیچ ترسی دست به کشتن بدخواهات میزنم...کمتر زیبا و مهربون باش... کمتر منو عاشق خودت کن...وگرنه آدمای بیشتری رو برای خنده هات میکشم...)
سوآ=... کوک
کوک= عزیزم... بیدار شدی؟
سوآ= هوم...
کوک= چیشده؟
سوآ= خیلی خوابیدم...یکم سرم درد میکنه
کوک= قرص بیارم؟چیزی نیاز داری؟
سوآ= نه خوب میشم...البته تو بغل تو
کوک=(اومد توی بغلم...ملوسک کوچولو...)
کوک= دوست دارم...من عاشق تو و دخترمونم...زندگیمو وقف شما میکنم
سوآ= دوست دارم کوک...بخاطر توعه که من تو زندگی...از هیچی نمیترسم
کوک= عزیزم...(حرفاش حس خوبی داشت...جیا هنوز تو اتاقش خواب بود...زندگیم خیلی آروم و قشنگه...کنارشون آرامش دارم...این حس خوبو... برای همتون آرزو میکنم ☆)
پایان
۳.۸k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.