سناریو
# سناریو
# انهایپن
# درخواستی
روز عروسیتون
جیک : ( همه چیز به خوبی پیش میره 😃🤗 )
نیکی : ا / ت استرس دارم 🥲
ا / ت : چرا تو استرس داری 😐 ؟ من باید استرس داشته باشم نه تو 😐
نیکی : نمیدونم 🥲
جی : ( همه چیز خوبه تا اینکه وقتی خدمتکار ها دارن شربت ها رو میارن این آقا میخوره به یکی از خدمتکار ها و شربت میوفته تو سرت 🥲 و خلاصه میکاپ و لباست به چخ میرن 🥲😂 )
سونگهون : ( تو عروسی همش بهت نگاه میکرد و میگفت دوست دارم 🤗 )
جونگوون : ( اولش استرس داشتین اما همه چی به خوبی پیش میره و کنار هم خوشگل میرقصین 😆 )
سونو : ( این آقا خواب مونده بود همش بهش زنگ میزدن گوشیش ترکیده اما بزور بیدار شد. از اول تا آخر هی میگفت من از خواب نازم زدم برا عروسی 😑 بیچاره ا / ت 🥲😂 )
هیسونگ : ( اول میرین هزار تا عکس میگیرین بعد موقع شام هیسونگ خان تمام غذا رو رو میز خالی کرد 💔🥲😂
# انهایپن
# درخواستی
روز عروسیتون
جیک : ( همه چیز به خوبی پیش میره 😃🤗 )
نیکی : ا / ت استرس دارم 🥲
ا / ت : چرا تو استرس داری 😐 ؟ من باید استرس داشته باشم نه تو 😐
نیکی : نمیدونم 🥲
جی : ( همه چیز خوبه تا اینکه وقتی خدمتکار ها دارن شربت ها رو میارن این آقا میخوره به یکی از خدمتکار ها و شربت میوفته تو سرت 🥲 و خلاصه میکاپ و لباست به چخ میرن 🥲😂 )
سونگهون : ( تو عروسی همش بهت نگاه میکرد و میگفت دوست دارم 🤗 )
جونگوون : ( اولش استرس داشتین اما همه چی به خوبی پیش میره و کنار هم خوشگل میرقصین 😆 )
سونو : ( این آقا خواب مونده بود همش بهش زنگ میزدن گوشیش ترکیده اما بزور بیدار شد. از اول تا آخر هی میگفت من از خواب نازم زدم برا عروسی 😑 بیچاره ا / ت 🥲😂 )
هیسونگ : ( اول میرین هزار تا عکس میگیرین بعد موقع شام هیسونگ خان تمام غذا رو رو میز خالی کرد 💔🥲😂
۸.۸k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.